۶- جیغ کشیدن و کار کردن با اشتیاق
شبکه واقعی بود، اما تنها با چهار نود خوشهبندی شده در ساحل غربی، توپولوژی آن ساده و آزمایش هنوز کوچک بود. نیروگاههای محاسباتی ساحل شرقی مانند MIT و آزمایشگاه لینکلن، که در آن اتفاقات زیادی در حال رخ دادن بود، متصل نبودند. نقطهای که باب تیلور در مورد یک شبکه خیال پردازی کرده بود، اتاق ترمینال آرپا در پنتاگون، هنوز به آن وصل نشده بود. یا حتی خود BBN هم هنوز وصل نبود. همه منتظر ماشینهای جدیدی بودند که هانیول قول داده بود با فرا رسیدن کریسمس سال ۱۹۶۹ تولید شوند.
دوازده ماه گذشته برای آرپا سخت بود. بودجه آژانس به اوجی تاریخی رسیده بود و اکنون رو به کاهش بود. جنگ ویتنام همه چیز را میبلعید. در دسامبر ۱۹۶۹، آرپا از مقر خود در پنتاگون بیرون رانده شد و مجبور شد به یک ساختمان اداری اجارهای در آرلینگتون ویرجینیا نقل مکان کند. مدیر وقت، استفان لوکاسیک Stephen Lukasik آن را ((معادل آمریکایی تبعید به سیبری)) نامید. آرپایی که زمانی یک پرچم آمریکای صادره از پنتاگون را در پشت میز مدیر خود داشت، بی سر و صدا کنار گذاشته شد. علیرغم روحیه ضعیف، مقامات آرپا پرچم خود را نگه داشتند و آن را در مقر جدید به نمایش گذاشتند، به این امید که هیچ شخص مهمی متوجه نشود که فقط چهل و هشت ستاره دارد.
بخش محاسبات تنها ردیف بودجه آژانس بود که در آغاز دهه ۱۹۷۰ کاهش نیافت. لری رابرتز مصمم بود که حمایت بالایی را به دست آورد و این کار را هم انجام داد. او به اندازه کافی مصمم بود تا دهها محقق ارشد دیگر را از سراسر کشور جذب ایده شبکه آرپا کند. او به فشار دادن ادامه میداد؛ فشار ثابتی بر روی پایگاههای جدید تا برای روزی آماده شوند که یک IMP با تیمی از BBN به درب آنها برسد و رایانههای میزبان آنها را به شبکه متصل کند. سوال این نبود که آیا اتفاق میفتد یا نه، بلکه این بود که چه زمانی رخ خواهد داد؛ رابرتز همیشه آن را اینگونه مطرح میکرد.
در کمبریج، فعالیت در خیابان مولتن هوای تولید را به خود گرفته بود (برخی آن را ((کارخانه)) مینامیدند.) تمرکز تلاشها به اتاق بزرگی در پشت ساختمانی کم ارتفاع و دارای قسمت بارگیری منتقل شد که در آن کالاها از هانیول دریافت میشدند؛ و در آنجا هر دستگاه جدید قبل از ارسال به محل اصلیاش، عیبیابی و آزمایش میشد. در همان زمان، تیم هارت به سرعت به بهبود طراحی IMP، توسعه، آزمایش و بهینهسازی نرمافزار و سختافزار ادامه داد. کامپیوترهای پنجم، ششم و هفتم ۵۱۶ در ماههای اول سال از هانیول وارد شدند.
در اواخر ماه مارس اولین مدار سراسری کشوری در شبکه آزمایشی آرپا نصب شد. خط ۵۰ کیلوبیتی جدید، مرکز کامپیوتر UCLA را به پایگاه BBN در خیابان مولتن متصل کرد، که به پنجمین نود شبکه تبدیل شد. و این فقط یک پیشرفت نمادین از ساحل غربی به شرقی نبود؛ لینک سراسری همچنین یک موقعیت عالی برای نگهداری و عیبیابی شبکه بود.
در ماههای قبل از اینکه BBN ماشین خود را داشته باشد و به شبکه متصل شود، رسیدگی به مشکلات شبکه در چهار نود موجود در غرب، وظیفه افراد مستقر در پایگاهها بود. بیشتر مواقع این بدان معنا بود که فردی در کالیفرنیا یا یوتا ساعتها پشت تلفن با شخصی در BBN صحبت میکرد، و در حالی که روحش بین تلفن و IMP رفت و آمد میکرد، سعی میکرد تا دستورات کلامی ارسالی از کمبریج را انجام دهد. در اوایل کار، تیم هارت زمان زیادی را با تلفن سپری کرد و حضور کم و بیش مستمری را در این زمینه حفظ کرد تا شبکه تازه متولد شده را هدایت کند. در یک بازه، والدن مجبور شد به یوتا، استنفورد، سانتا باربارا و UCLA پرواز کند تا نسخه نرمافزاری جدید را به صورت دستی به آنها برساند.
اما هنگامی که یک IMP در اوایل بهار سال ۱۹۷۰ در BBN نصب شد، ناگهان راهی برای ارسال دادهها و گزارشهای وضعیت به صورت الکترونیکی از IMPهای ساحل غربی به طور مستقیم به BBN باز شد. وسواس شدید هارت نسبت به قابلیت اطمینان بیشتر در کامپیوترهای محصور در فولاد سنگین و اصرار او بر ساخت رایانههای قوی (و حفظ کنترل روی رایانههایی که تا الان وارد زمین شده بودند،) الهام بخش تیم BBN در اختراع یک فناوری جدید بود؛ تعمیر و عیبیابی از راه دور. توانایی کنترل IMPها و شبکه به تیم BBN اضافه شد. آنها از این روش هم برای عیبیابی و هم گاهی اوقات برای تعمیر پردازشگرهای پیام و همچنین نظارت ۲۴ ساعته بر IMPها استفاده کردند.
هارت که از احتمال درگیر شدن دانشجویان فارغ التحصیل با IMPهای خود، وحشت داشت، به دنبال ساخت ماشینهایی بود که تا حد زیادی بدون نیاز به مراقبت کار کنند. او وسواس خود را به اختراع این مجموعه از ابزارهای بسیار مفید و تکنیکهای مدیریت سیستم هدایت کرد. ویژگیهای کنترل از راه دور شبکه به طور یکپارچه در طراحیهای سختافزاری و نرمافزاری IMPها گنجانده شد.
در BBN، در بخش سختافزار، یک ترمینال تلهتایپ با قابلیت ثبت گزارش به همراه چراغهای هشدار ویژه و زنگ صوتی برای نشان دادن خرابی شبکه به پردازشگر پیام BBN اضافه شد. در طراحی IMPها، BBN این امکان را فراهم کرد که رابطهای میزبان و مودم دستگاه حلقهبندی شوند تا بتوان آزمایشهای (( لوپبک Loopback )) را انجام داد. تست لوپبک، که میتوانست از راه دور انجام شود، خروجی یک IMP را به ورودی آن متصل میکرد و به طور موثر IMP را از بقیه شبکه جدا میکرد؛ حال ترافیک آزمایشی از طریق رابط عبور میکرد و به BBN اجازه میداد تا ترافیک برگشتی را در برابر ترافیک خروجی تولید شده توسط IMP، بررسی کند.
تستهای حلقه بسیار مهم بودند؛ آنها راهی برای جداسازی منبع مشکل، از باقی سیستم ارائه میکردند. BBN با فرآیند حذف، حلقه زدن یک مولفه با مولفهای دیگر، میتوانست تعیین کند که آیا مشکل مربوط به خطوط تلفن، مودمها یا خود IMP است. اگر ترافیک آزمایشی حلقه را بدون مشکل طی کند، تقریبا مطمئن میشویم مشکل مربوط به قسمتهای خارجی مدار است (به احتمال زیاد در خطوط شرکت تلفن یا مودمها.) آزمایشهای لوپبک به قدری انجام شد که دو نفر از بچههای IMP، بن بارکر و مارتی تروپ، در ارسال سیگنال با فرکانس مناسب برای تقلید سیگنالهایی که شرکت تلفن برای آزمایش خطوط استفاده میکرد، متخصص شده بودند.
از اتاق کامپیوتر PDP-1 در خیابان مولتن، جایی که تجهیزات نظارت بر شبکه BBN نصب شده بود، بچههای IMP میتوانستند بفهمند که چه زمانی یک مدار تلفن در هر نقطه از شبکه فعال میشود. آنها میتوانستند باتوجه به کیفیت پیامها و بستههایی که از یک مدار عبور میکنند، ببینند چه زمانی کیفیت سیگنال کاهش مییابد، چه زمانی بیتها در طول ارسال از بین میروند، چه زمانی نویز ایجاد میشود و یا نویزی رفع میشود. وقتی مشکلی در خطوط تلفن یا مودمها بود، از شرکت تلفن برای رفع آن فراخوانی میشد.
مهندسان BBN از ترساندن تعمیرکاران شرکت تلفن با توانایی تشخیص و در نهایت پیشبینی مشکل خط از راه دور، لذت میبردند. با بررسی دادهها، BBN گاهی اوقات میتوانست از کار افتادن یک خط را پیشبینی کند. دفاتر تعمیرات شرکت تلفن هرگز چنین چیزی را ندیده بودند و نمیتوانستند با آن کنار بیایند. وقتی آزمایشهای لوپبک BBN مشخص میکرد که مشکلی در خطی مثلا بین منلو پارک (استنفورد) و سانتا باربارا وجود دارد، یکی از مهندسان هارت در کمبریج، تلفن را برمیداشت و با شرکت Pacific Bell تماس میگرفت. او میگفت: ((خط شما بین منلو پارک و سانتا باربارا مشکل دارد.))
سپس تکنسین Pacific Bell میپرسید: ((از منلو پارک تماس میگیرید یا سانتا باربارا؟))
- ((من در کمبریج، ماساچوست هستم.))
-((بله درسته.))
در نهایت، زمانی که تماسهای BBN اثبات میشد، شرکت تلفن تیمهای تعمیر را اعزام میکرد تا مشکلی را که BBN مشاهده کرده بود برطرف کنند.
به دلیل دشواری تشخیص از راه دور خرابیها در یک سیستم پراکنده در سراسر کشور، نرمافزار شبکه با گذشت زمان پیچیدهتر شد. در میان فرضیات اساسی ساخته شده توسط بچههای IMP این بود که موثرترین راه برای تشخیص خرابیها از طریق یک مکانیسم گزارش دهی فعال است. آنها سیستم را به گونهای طراحی کردند که هر IMP به طور دورهای گزارشی در مورد وضعیت محیط محلی خود (تعداد بستههای کنترل شده توسط IMP، نرخ خطا در لینکها و موارد مشابه) جمع آوری کند و گزارش را از طریق شبکه به یک مرکز متمرکز عملیات شبکه که BBN در کمبریج راه اندازی کرده بود، ارسال کند. سپس این مرکز گزارش تمام IMPها را ادغام و تصویری کلی از وضعیت فعلی شبکه ارائه میکرد.
در چند ماه اول آن را مرکز کنترل شبکه مینامیدند. اما در واقع چیزی بیش از یک گوشه نسبتا کوچک از یک دفتر در BBN نبود. و نظارت بر شبکه به صورت غیر رسمی بود. تلهتایپ مخصوص از طریق شبکه به تمام IMPهای فعال متصل میشد و با صدای بلند فریاد میزد و هر پانزده دقیقه از هر IMP گزارش میگرفت. هر چند وقت یک بار، از روی کنجکاوی، یکی از افراد BBN وارد میشد و به گزارش در حال اتمام دستگاه نگاه میکرد، فقط برای اینکه ببیند در شبکه چه خبر است. هیچ کس مسئولیت خاصی برای بررسی گزارشها نداشت. هیچکس خارج از ساعات کاری گزارشی را بررسی نمیکرد، بنابراین گاهی اوقات دورههایی طولانی وجود داشت که در آن خرابیهای خط، بهویژه در شب شناسایی نمیشدند. زمانی که شخصی از یکی از پایگاههای شبکه تماس میگرفت و میگفت: ((هی به نظر مشکلی وجود دارد))، آن موقع تازه یکی از بچههای IMP بلافاصله به گزارش تلهتایپ نگاه میکرد تا بفهمد چه اتفاقی رخ داده است.
تیم هارت، IMPها را طوری طراحی کردند که تا حد امکان بدون مراقبت کار کنند و به IMPها این امکان را داده بودند که پس از قطع برق یا خرابی، خودشان ریستارت شوند. ((تایمر watchdog)) یکی از اجزاء مهمی بود که اقدامات خودکار IMPها در این مواقع را هدایت میکرد. هارت گفت که شبکه به عنوان یک موجود مستقل ((تمام مدت خود را زیر نظر داشت و پیامهای کوچکی ارسال میکرد تا به ما بگوید چه احساسی دارد و چه چیزی در کجا اتفاق افتاده است، تا درصورت نیاز ما وارد عمل شویم.))
همه چیز را نمیتوان از راه دور تشخیص داد یا به حالت عادی بازگرداند. مواقعی وجود داشت که افراد در BBN متوجه میشدند که یک IMP به مشکل خورده است و نیاز به بارگیری مجدد نرمافزاری است. ابتدا، BBN باید به شخصی در انتهای خط هشدار میداد و از او میخواست که نوار کاغذی را دوباره وارد کند یا چند سوئیچ را بچرخاند و دکمه ریست را فشار دهد. بنابراین زنگ تلفن متصل به IMP به صدا در میآمد، به این امید که کسی در آن طرف جواب دهد. از آنجایی که IMPها در مراکز کامپیوتری بزرگ و بسیار فعال نصب شده بودند، نمیتوان گفت چه کسی پاسخ شما رو خواهد داد. تقریبا مثل تماس به تلفن عمومی بود. ممکن است در آن طرف یک متخصص داشته باشید یا یک سرایدار یا یک دانشجوی کارشناسی که هیچ اطلاعاتی از آنچه در حال وقوع است ندارد. صرف نظر از اینکه چه کسی تلفن را برداشته است، تکنسینهای BBN سعی میکردند هر طور شده آن شخص را برای تعمیر دستگاه راهنمایی کنند. حتی از افرادی که در پایگاهها تنها یکی دو چیز در مورد رایانهها میدانستند، خواسته میشد که دستورالعملهای سختگیرانه BBN را دنبال کنند.
سرف که نقص شنوایی او در وهله اول باعث دوری او از تلفن میشد، به یاد میآورد: ((میتوانم به یاد بیاورم که گهگاه نیم ساعت تا یک ساعت گوشم را به تلفنی چسبانده بودم که در آن طرف فردی از BBN دستور میداد (که این دکمه را بزن، این چیز را بچرخان، این کلیدها را بزنید،) تا بتوانیم مشکل را بفهمیم و برطرفش کنیم.)) در یک دفترچه، BBN فهرست دقیقی از پایگاهها، مکان دقیق هر دستگاه، و افراد حاضر در هر مکان، که حداقل در یک مورد شامل نگهبان ساختمان بهعنوان آخرین گزینه میشد، داشت.
به محض نصب IMP شماره پنج در BBN، تیم، برنامه آزمایشی خود را برای اندازهگیری عملکرد شبکه و محدودیتهای آن گسترش داد. همه علاقهمند بودند بدانند که شبکه تحت سناریوهای مختلف چقدر خوب عمل میکند و آیا در برابر بارگذاریهای بسیار سنگین مقاومت میکند. اما مهندسان BBN نیز زمانی که لن کلاین راک و دیگران در مرکز اندازهگیری شبکه UCLA عمدا سعی کردند شبکه را از کار بیندازند به خشم آمدند. نتیجه آزمایشها کشف حفرهها و اصلاح آنها بود. با این حال، یک چیز واضح بود: تحت ترافیک متوسط، سرعت شبکه به همان اندازهای بود که BBN پیشبینی میکرد. BBN به رابرتز گزارش داد که شبکه جدید را میتوان به عنوان یک ((سیستم ارتباطی مقاوم)) توصیف کرد. به این معنی که پیامهای وارد شده به شبکه تمایلی به گم شدن نداشتند. تیم BBN در یکی از گزارشهای فنی دورهای خود نوشت: ((ما مشاهده کردیم که پیامها حتی در بارهای ترافیکی بالا نیز در شبکه سرگردان نیستند.))
تا تابستان ۱۹۷۰، ماشینهای شماره شش، هفت، هشت و نه نیز از هانیول خارج شدند و اکنون در MIT، رند، System Development Corp و هاروارد کار میکردند. AT&T اولین لینک بین ایالتی را که BBN را به رند وصل میکرد، با یک خط جدید ۵۰ کیلوبیتی جایگزین کرد. دومین لینک بین ایالتی، MIT و دانشگاه یوتا را به هم متصل کرد. اکنون شبکه آرپا با سرعتی در حدود اضافه شدن یک نود در هر ماه در حال رشد بود.
یک روز در سال ۱۹۷۰، یک کامیون از هانیول وارد بخش بارگیری خیابان مولتن شد و شروع به تخلیه یک کامپیوتر جدید ۵۱۶ کرد. سورو اورنشتاین که از رسیدن کامیون مطلع شد، با عجله از در بیرون رفت و در حالی که کامپیوتر هنوز در کامیون بود آن را بازرسی کرد و با صدای بلند راننده را صدا زد. هارت که از دفترش بیرون آمده بود تا ببیند این هیاهو برای چیست، در حالی که اورنشتاین به راننده گفت که بچرخد و کامپیوتر را به هانیول برگرداند، مبهوت ایستاده بود. او بار را مرجوع کرده بود.
اورنشتاین از تحویلات دیرهنگام و تجهیزات ناقص و خراب خسته شده بود. برگشت زدن کامیون حسابی باعث سروصدا در هانیول شد. اما برای یک بار هم که شده توجه آنها جلب شد. BBN دیگر تا زمانی که برخی چیزها درست شوند، هانیول ۵۱۶ را نمیپذیرفت. مشکلات رو به افزایش بود. برای تیم هارت، رابطه با هانیول بیشتر شبیه یک مسابقه مچ اندازی شده بود تا یک شراکت. اورنشتاین به خاطر میآورد: ((آنها دستگاههایی را برای ما ارسال میکردند که همان خطاهای قدیمی را در خود داشتند.)) پس از اتفاقی که در بخش بارگیری پیش آمد، او شروع به رفتن به هانیول کرد تا هر دستگاه جدید را قبل از ارسال به BBN بررسی کند.
چندی نگذشت که هانیول تیم سازنده IMP خود را گرد هم آورد و ماشینهای قابل قبولی تولید کرد. IMPها به آزمایشگاه لینکلن و استنفورد تحویل داده شدند و تا پایان سال دانشگاه کارنگی ملون و دانشگاه کیس وسترن رزرو نیز به شبکه متصل شدند. تا آن زمان، صدها ویرایش جزئی در نرمافزار IMP انجام شد. سختافزار هم تنظیم و بروز شد. شرکت تلفن با انجام وظایف مربوط به خود، اکنون چهارده لینک ۵۰ کیلوبیتی در شبکه نصب کرده بود. ابزارهای تشخیص از راه دور و مدیریت شبکه BBN نیز در حال بهبود مداوم بودند. آرپا قرارداد BBN برای ادامه تولید IMP و اجرای مرکز کنترل را تمدید کرد و همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت.
سطح فعالیت در مرکز نظارتی BBN افزایش یافت. با گسترش مداوم شبکه، گزارشهای وارد شده به BBN بزرگتر و سنگینتر شدند. بچههای IMP در تسلط به دادهها، بررسی پرینت گزارشهای تلهتایپ و در نهایت یافتن علائم مسئله پیش آمده به مشکل خوردند. به یک دستیار نیاز داشتند. بنابراین آنها تصمیم گرفتند یک ماشین یدکی، اولین نمونه IMP، را به شبکه آرپا متصل کنند تا به عنوان یک ماشین میزبان در پشت IMP معمولی عمل کند. این دستگاه میزبان جدید برای کمک به پردازش گزارشهای وضعیت شبکه استفاده میشد. برنامه نویسان BBN کد جدیدی نوشتند تا خلاصههای ساعتی پیامهای وضعیت IMP را که اکنون با نرخ یک پیام در دقیقه از هر IMP ارسال میشد، جمعآوری کنند. فرض عملیاتی کد این بود که هیچ خبری خبر بدی نیست: اگر مرکز کنترل شبکه به مدت سه دقیقه پیام وضعیت را از یک IMP دریافت نکند، بازخوانی وضعیت شبکه نشان میدهد که آن IMP با مشکل مواجه شده است. این و سایر پیشرفتها، تشخیص تغییرات مهم وضعیت شبکه را آسانتر کرد.
نوامبر ۱۹۷۰ بود که الکس مککنزی پس از یک مرخصی کوتاه به BBN بازگشت. او و همسرش شش ماه را در اروپا گذرانده بودند. در مدت کوتاهی که او نبود، پروژه شبکه پیشرفت چشمگیری داشت. مککنزی که اکنون در کمبریج مستقر بود، به اهمیت مدیریت شبکه BBN مانند کنترل شبکه سراسری برق، پی برد. این بدان معنا بود که برخی فرضیات اساسی باید تغییر کنند. او استدلال کرد که زمان انتقال شبکه از حالت آزمایشی به حالت عملیاتی فرا رسیده است. و شروع به گسترش این دیدگاه در بین همکارانش کرد. نظم و دقت مککنزی او را کاندیدای مناسب مدیریت مرکز کنترل شبکه BBN کرد و هارت او را به این وظیفه منصوب کرد.
تحولاتی دیگر نیز در انتظار BBN بود. حساسیت مککنزی در مورد پروژه شبکه به طور کلی با یک شرکت تجاریمحور هماهنگ بود. BBN در حال رشد بود و ظرف یک یا دو سال پس از تلاشهای مککنزی برای راهاندازی شبکه بهعنوان یک سیستم تجاری کامل، BBN خشکشویی Superior را در انتهای شلوغ خیابان مولتن خریداری کرد و آن را خراب کرد تا فضایی برای یک دفتر مرکزی هفت طبقه جدید ایجاد کند. در نهایت، مرکز کنترل شبکه و بخشهای دیگر گروه هارت به طبقه پنجم ساختمان جدید منتقل شدند. از نظر معماری، سبک ساختمان جدید به طور ماهرانهای یادآور یک دژ زیبا بود. این ساختمان که در اوج جنبشهای ضد جنگ اوایل دهه ۱۹۷۰ ساخته شد، آگاهی شرکتی نوظهور مانند BBN را در مورد تهدیدات ضد تشکیلاتی علیه شرکتهای درگیر در قراردادهای وزارت دفاع ایالات متحده را منعکس میکرد. طبقه همکف ساختمان هیچ پنجرهای نداشت و محل قرارگیری مرکز کامپیوتری بزرگ بود. همچنین دارای پارکینگی زیرزمینی بود که به شکل یک خندق عمیق و بدون آب، طراحی شده بود. تنها راه دسترسی به در ورودی اصلی از طریق پلکان کوتاهی بود که از روی این خندق میگذشت.
در طبقه پنجم، مرکز کنترل شبکه یک اتاق بزرگ را به خود اختصاص داد. اتاقی دارای پنجرههای شیشهای بزرگ رو به شمال و تپههای پشت شهر کمبریج. تیم هارت که حدود ۳۰ نفر میشد، در دفاتر مدرن و آزمایشگاههای مجهز در سراسر طبقه پخش شدند. گروه هارت تنها گروهی بود که در ساختمان دارای یک آشپزخانه کوچک در کنار راهروی مرکزی بود؛ درخواست ویژهای از طرف هارت که قصد داشت روزی یک دستگاه حرفهای اسپرسو ساز ایتالیایی در آن قرار دهد.
دیوار بزرگی از مرکز کنترل را نقشه منطقی شبکه تصاحب کرد. این نقشه که از قطعات مغناطیسی متحرک بر روی یک زمینه فلزی ساخته شده بود، ترکیبی از خطوط و اتصالات بود که همه IMPها، رایانههای میزبان و لینکها را نشان میداد که با علامتهای مربع، دایره و مثلث نشان داده میشدند. کدهای رنگی و علامتها، وضعیت هر IMP، نود و لینک را نشان میدادند. با یک نگاه، اپراتورها میتوانستند تشخیص دهند که کدام خطوط یا IMPها قطع شدهاند و ترافیک در کجا به مشکل خورده است.
یکی از وظایف اصلی NCC انتشار به روزرسانی نرمافزارها و بارگذاری مجدد برنامههای عملیاتی IMP در صورت لزوم بود. اپراتورها از یک طرح همکاری هوشمندانه استفاده کردند که به موجب آن هر IMP نرمافزار را از همسایهاش دانلود میکرد. هر سهشنبه از ساعت ۷:۰۰ تا ۹:۰۰ صبح، BBN شبکه را به توزیع نرمافزار، آزمایش شبکه و تعمیر و نگهداری اختصاص میداد. در طی این دو ساعت، هر IMP در شبکه در حال اجرای نسخه جدید نرمافزاری بود. تمام نسخههای جدید کدهای عملیاتی IMP، در نهایت به این روش توزیع شدند. فرآیند انتشار در کمبریج آغاز میشد و بعد پایگاه مجاور نرمافزار را دانلود میکرد و سپس پایگاه دیگر و به دستور اپراتورها این چرخه همینطور ادامه داشت.
این روش همچنین دارای پتانسیل ترمیمی بود. اگر مشخص میشد که برنامه عملیاتی یک IMP از بین رفته است، IMP میتوانست درخواست بارگذاری مجدد برنامه را به IMP همسایه ارسال کند. IMP پاسخگو، یک کپی از برنامه خود را به او میفرستاد.
تنظیم دقیق
تغییرات بزرگ دیگری نیز در سال دوم شبکه رخ داد. BBN و آرپا به این نتیجه رسیدند که هانیول ۵۱۶ زرهی، که نشان دهنده نگرانی بیش از حد در قابلیت اطمینان بود، خیلی بیش از حد است. گران هم بود. قیمت ۵۱۶ زرهی تقریبا ۲۰ درصد بیشتر از نسخه جدیدتر آن یعنی هانیول ۳۱۶ بود. بن بارکر که اکنون درگیر نگهداری و عیبیابی بیش از دوازده IMP بود، در واقع به این نتیجه رسید که زره روی ۵۱۶ برعکس قابلیت اطمینان را کاهش میدهد، زیرا کارهایی را که باید به راحتی انجام میشد، مختل میکرد.
هانیول طبق قرارداد مسئول رسیدگیهای معمول بود. اما در همین کار هم، آنها در رسیدن به دیدگاه تازه BBN (مدل گسترده مککنزی) در مورد نحوه عملکرد یک شبکه کامپیوتری کند بودند. دورههایی وجود داشت که در آن، زمان از کار افتادن IMPها به طور میانگین به ۳ یا ۴ درصد به صورت ماهانه میرسید. اگر شبکه توزیع برق یا سیستم تلفن به این مقدار (یک روز در هر ماه) از کار بیفتد، عملکرد آن افتضاح تلقی میشود. و هانیول باید با انتظاری که BBN و آرپا از شبکه داشتند، منطبق میشد.
بارکر به یاد می آورد: ((من یک جلسه عالی را به یاد میآورم که با بچهها در هانیول به بررسی اعداد پرداختیم. بچههای هانیول گفتند: یک دقیقه صبر کنید. شما میگویید این ماشینها بین نیم ساعت تا یک ساعت در روز با مشکل مواجه میشوند و این یعنی سه درصد خرابی! منظور شما این است که این ماشینها در نود و هفت درصد مواقع به صورت بیست و چهار ساعته در روز در حال کار هستند؟؟ چطور چنین چیزی ممکن است!؟))
آن ۳ درصد زمان غیرفعالی که هانیول را شگفتزده میکرد، به گفته BBN ((سندرم نقص سختافزاری طولانیمدت)) بود. همانطور که BBN گزارش داد رویه معمول، مانند تماس گرفتن و همکاری با مهندسان میدانی هانیول، چندین ((نقص پابرجا)) را برطرف نکرده بود. آنها به ویژه درباره مشکلات چند پایگاه در منطقه واشنگتن دی.سی. نگران بودند.
رابرتز که از مشکلات تعمیر و نگهداری مکرر ناراضی بود، به طور سربسته تهدید کرد که قرارداد BBN را لغو میکند. بارکر در نهایت به پیش هارت رفت و از او خواست تا یک تیم تعمیر و نگهداری تحت هدایت BBN را با تعدادی تکنسین میدانی برای تعمیر و نگهداری دورهای و یک متخصص سیار تشکیل دهد. اما مککنزی قاطعانه با این ایده مخالفت کرد، نه به این دلیل که از وضعیت هانیول راضی بود، بلکه به این دلیل که میترسید بارکر فقط اوضاع را بدتر کند. درواقع این واکنش مککنزی که مردی بسیار دقیق بود، به سبک نامرتب و بهم ریخته بارکر بود؛ او دفتر بارکر را به یک کامیون زباله که محتویاتش بیرون ریخته، توصیف میکرد که در واقع توصیف مناسبی هم بود. کمتر کسی میتوانست با این موضوع مخالفت کند که دفتر بارکر، در یک روز خوب، یک آشفتگی کامل بود. البته که در مورد سطح بالای دانش فنی و مهارتهای او نیز کسی بحثی نداشت. بنابراین بارکر تلاش کرد تا دفترش را تمیز نگه دارد و در عوض هارت به او سپرد تا تیمی را برای نگهداری فنی، ساخته و رهبری کند.
جدا از تعمیر و نگهداری، اعتماد خود هارت در قابلیت اطمینان ذاتی شبکه در سال اول افزایش یافته بود. او شاهد عملکرد موفقیت آمیز IMPها در این زمینه بود. تیم او آزمایشات اولیه خود را انجام داده بودند. او همچنین پس از مدتی نسبت به قابل اعتماد بودن محققین پایگاهها و دانشجویان فارغ التحصیل کمی آرامتر شد. در نتیجه، آخرین نسخه هانیول ۵۱۶ زرهی در اواخر سال ۱۹۷۰ وارد خیابان مولتن شد و در نهایت به عنوان IMP شماره پانزده، به سمت شرکت Burroughs در پائولی پنسیلوانیا فرستاده شد. تقریبا در همان زمان، دانشگاه ایلینویز در Urbana-Champaign دستگاه شماره دوازده را که با تاخیر مواجه شده بود، دریافت کرد.
در حال حاضر، BBN مجوز آرپا را دریافت کرد تا وارد یک تلاش مهندسی سنگین دیگر شود: طراحی نمونه اولیه IMP مبتنی بر هانیول ۳۱۶. هانیول وعده تحویل دستگاه را در اوایل سال ۱۹۷۱ داد. حرکت به سمت IMP سبکتر ۳۱۶ تنها بخشی از تغییرات ساختاری در شبکه در حال توسعه آرپا بود.
برای ماهها، تیم هارت و رابرتز در مورد امکان اتصال کاربران جدید به شبکه بدون استفاده از رایانه میزبان بحث میکردند. به نظر میرسید که بشود از طریق یک ترمینال ساده(یک تلهتایپ یا یک CRT Cathode-ray tube همراه با کیبورد) که مستقیما به یک IMP متصل است، وارد شبکه شد، به یکی از پایگاهها رسید و از راه دور منابع را کنترل کرد. طرح جدید نیاز به کامپیوتر میزبان بین هر کاربر و زیرشبکه IMP را از بین میبرد. تنها چیزی که برای کار کردن به آن نیاز دارید یک ترمینال است که به یک IMP متصل است. این باعث باز شدن نقاط دسترسی جدید بسیاری میشد.
اگر این کار جواب میداد، صدها یا حتی هزاران کاربر دیگر میتوانستند بدون دسترسی فیزیکی به یک کامپیوتر به شبکه دسترسی پیدا کنند. پس از آن، این شبکه دیگر تنها یک آزمایش برای دانشمندان کامپیوتری سختکوش و دارای کامپیوترهای بزرگ نبود، بلکه درهایش برای تعداد زیادی از کاربران معمولیتر (افسران نظامی، بوروکراتهای دولتی، مدیران دانشگاهها و دانشجویان) باز میشد. این امر جهان را یک قدم به تحقق دیدگاه لیکلایدر از رایانه به عنوان تسهیل کننده ارتباطات و تعاملات انسانی نزدیکتر میکرد.
اما نه IMPهای اصلی و نه IMPهای جدید ۳۱۶ نمی توانستند بیش از چهار رابط میزبان را پشتیبانی کنند. هیچ یک از دستگاهها نمیتوانستند با اتصال ترمینالها کنار بیایند. برای قابل اجرا کردن مفهوم جدید، تیم هارت باید یک رابط جدید میساخت که بتواند دهها خط ترمینال را که IMP و شبکه را تغذیه میکنند، کنترل کند. با بالا رفتن احساس ارزش این مسیر جدید، BBN تلاشی شتابان را برای طراحی یک کنترل کننده ترمینال که بتواند ترافیک ایجاد شده توسط تعداد زیادی از ترمینالهای متصل به طور مستقیم یا از طریق خطوط دایلآپ را مدیریت کند، آغاز کرد. دستگاه جدید به سادگی Terminal IMP یا TIP نامیده شد.
ظرف شش ماه، BBN و هانیول طراحی و ساخت دو نمونه اولیه از این ماشین جدید بر پایه ۳۱۶ را تکمیل کردند. اولی یک IMP معمولی بود، دیگری یک TIP که شامل یک کنترل کننده چند خطی که قادر به مدیریت ترافیک سیگنالهای تا شصت و سه ترمینال بود. تمام ترمینالهای متصل به یک TIP به گونهای قابل آدرس دهی هستند که گویی متعلق به یک پایگاه واحد در شبکه هستند. در اتاق پشتی، جایی که BBN محمولهها را تحویل میگرفت، تیم هارت یک فضای آزمایشی کوچک برای دیباگ ماشینهای ورودی راهاندازی کرده بود؛ آخرین دستگاههای ۵۱۶ با سرعت نسبتا ثابت هر چهار هفته یکبار وارد میشدند، و در هر زمان ممکن بود دو یا سه ماشین و گاهی اوقات بیشتر، به یکدیگر متصل شوند تا عملکرد خود را آزمایش کنند و ترافیک شبکه را شبیهسازی کنند. چهار TIP اول قرار بود تا اواخر تابستان ۱۹۷۱ به BBN برسند.
به نظر میرسید همه چیز طبق برنامه پیش میرود. BBN شروع کرد به کاوش در محدوده ترمینالهایی که ممکن است به شبکه متصل شوند. گزینهها از نمایشگرهای گرافیکی CRT، تا پرینترهای خطی کند و سریع، نمایشگرهای الفبا و تلهتایپها بودند. این تیم همچنین در حال بررسی نحوه اتصال به کارت خوانها، ضبط کنندههای نوار مغناطیسی و سایر دستگاه های جانبی نیز بود.
آزمایش الگوریتمهای مسیریابی، آزمایش توانایی انتقال، آزمایش طرحهای کنترل جریان و تستهای عیبیابی از راه دور همچنان بهطور روزانه، هفته به هفته تیم BBN را مشغول میکرد و منجر به بهبود مستمر فناوری تبادل بستهای آنها میشد.
مرکز کنترل شبکه همگام با شبکه گسترش مییافت. فشار برای حفظ پایداری شبکه افزایش یافت. این مرکز به بخش ثابتی از قرارداد آرپا با شرکت تبدیل شد و به زودی تبدیل به یک مرکز شبانه روزی در هفت روز هفته شد. در یک نقطه، NCC برخی از تجهیزات را ارتقا داد و یک شمارهگیر خودکار تلفن را به سیستم اضافه کرد. شمارهگیر خودکار به طور خاص برای نظارت بر وضعیت مودمهای پخش شده در سراسر شبکه در نظر گرفته شده بود. دهها مودم وجود داشتند که ترافیک دادهها را به TIPها مدیریت میکردند. متخصصان BBN از شمارهگیر خودکار میخواستند تا آزمایش سادهای را انجام دهد: شمارهگیر برنامهریزی شده بود که یک بار در روز با هر مودم تماس بگیرد و به پاسخ گوش کند. اگر مودم به خوبی پاسخ میداد، وضعیت آن عادی تلقی میشد. اما اگر مودمی پاسخ نمیداد یا سیگنال غیرعادی میفرستاد، به عنوان معیوب در نظر گرفته میشد.
در یک بازه، کارکنان NCC با مودم خاصی برخورد کردند که به نظر میرسید هر زمان که شمارهگیر خودکار آن را بررسی میکرد، خراب میشد. شخصی پیشنهاد کرد که از طریق شمارهگیر خودکار با مودم مشکلساز تماس بگیرند و در همان حین یک تکنسین به سیگنال بازگشتی گوش دهد، تا شاید بتواند مشکل را تشخیص دهد. بنابراین او تماس را برقرار کرد، به مودم گوش داد و صدایی عصبانی را از آن طرف خط شنید. قبل از ضربه زدن به گیرنده، صدا در بازگوییهای بیشماری مشهور است که گفته است: ((هی، مارتا، دوباره آن دیوانه درحال سوت زدن است!))
کنترل تراکم Congestion control ، یکی از مشکلات دردسرساز نشان داده شده توسط آزمایشهای کان، مورد مطالعه قرار گرفت و بهبود یافت. BBN طرح را اصلاح کرد تا فضای کافی برای بازسازی بستههای وارد شده، در بافرهای حافظه IMP رزرو شود. قبل از ورود پیام به شبکه، مقدار مشخصی از فضا برای مونتاژ مجدد هر پیام در IMP مقصد رزرو میشد. IMP مبدا بررسی میکند و اگر متوجه شود که فضای کافی در بافرهای IMP مقصد وجود ندارد، RFNM (درخواست پیام بعدی) به تاخیر میافتد. راه حلی مشابه اتفاقی که بسیاری از مسافران خطوط هوایی تجربه کردهاند؛ زمانی که پرواز یک هواپیما به دلیل شرایط جوی فرودگاه مقصد به تاخیر میافتد. در شبیهسازیها، طرح جدید موفق شد از رخ دادن ترافیک بیش از توان IMP مقصد، جلوگیری کند.
توسعه شبکه با سرعتی ثابت، مستلزم هماهنگی نزدیکتری بین تلاش BBN برای معرفیTerminal IMP و تلاش کارگروه شبکه برای توسعه پروتکلها بود. بنابراین تیم هارت تصمیم گرفت خود را بسیار عمیقتر در کار کارگروه شبکه درگیر کند. تا اواسط ۱۹۷۱، BBN خود را وارد کمیتههای NWG (مککنزی به عنوان نماینده BBN) که روی پروتکل میزبان به میزبان، پروتکل انتقال فایل و پروتکل Telnet کار میکردند، وارد کرد.
اگرچه بیش از یک سال طول کشید تا جواب دهد، پروتکل Telnet یک روش نسبتا ساده بود. این یک مکانیسم حداقلی بود که امکان ارتباط اولیه بین دو ماشین میزبان را فراهم میکرد. با اینکه چهار نود اول چهار ماشین مختلف را به هم متصل کرده بود، اما سایر پایگاههای میزبان ترکیب بیشتری از کامپیوترهای ناسازگار، از PDP-10 DEC تا IBMهای بزرگ، تا ماشینهای هانیول و زیراکس را ارائه میکردند. Telnet به منظور غلبه بر تفاوتهای ساده مانند برقراری اتصال و تعیین نوع مجموعه کاراکترها طراحی شد. این TIPها و Telnet با هم بودند که راه را برای گسترش سریع شبکه هموار کردند.
انتقال فایل چالش بعدی بود. برای چند سال، حدود نیمی از محققین در تلاش بودند تا به یک پروتکل قابل قبول انتقال فایل یا FTP file-transfer protocol برسند. پروتکل انتقال فایل، فرمت فایلهای دادهای که از طریق شبکه مبادله میشوند را مشخص میکرد. انتقال فایلها برای شبکه، چیزی شبیه نیرویی حیاتی بود. انتقال فایل معادل دیجیتالی تنفس بود (دم داده، بازدم داده، تا بی نهایت.) FTP امکان اشتراکگذاری فایلها را بین ماشینها فراهم میکرد. جابجایی فایلها ممکن است ساده به نظر برسد، اما تفاوتهای بین ماشینها باعث میشد که هر چیزی باشد جز ساده. FTP اولین برنامهای بود که به دو ماشین اجازه داد تا به جای اینکه یکی به عنوان ترمینال برای دیگری در نظر گرفته شود، به عنوان همتا با یکدیگر همکاری کنند. آوردن این قابلیت به شبکه بستگی به این داشت که کارگروه FTP یک محصول نهایی کارآمد را ارائه کند.
رئیس گروه، ابهای بوشان Abhay Bhushan ، دانشجوی کارشناسی ارشد MIT و معمار سیستم، متخصص در مولتیکس Multics (یک سیستم عامل جاه طلبانه و پیچیده) بود. بوشان مشکلات مولتیتسکینگ در یک کامپیوتر را مطالعه کرده بود. مرحله بعدی انتقال بلوکهای داده در یک سیستم چند کامپیوتری مانند شبکه آرپا بود.
تیم در شش ماهه کار روی پروتکل انتقال فایل، معمولا در جلسات منظم به صورت رو در رو با کارگروه شبکه دیدار میکردند. اما در این بین از تلهکنفرانس کامپیوتری نیز استفاده میشد. اعضای تیم همزمان از پالو آلتو، کمبریج، لسآنجلس و سالت لیک سیتی وارد میشدند و به مدت یک تا دو ساعت به صورت پیاپی نظراتشان را مطرح میکردند. مکالمه از طریق صفحهکلید و ترمینالها نسبت به صحبت کردن، تاثیر گذارتر نبود، اما بوشان معتقد بود که این روش شفافیت بیشتری به فکرشان میبخشد. همچنین مزیت دیگرش این بود که تاریخچه کارشان حفظ میشد. در اوایل ژوئیه ۱۹۷۲، آخرین اقدامات بر روی FTP انجام شد و جان پستل، که اکنون ویرایشگر و توزیع کننده Requests For Comments است، آن را با نام RFC 354 منتشر کرد.
به نمایش گذاشتن
تنها مشکل واقعی این شبکه اکنون بارگذاری بود. یعنی مقدار زیادی از آن وجود نداشت. در ابتدا ترافیک کم بود زیرا پروتکلها کند بودند. اکنون، در یک روز عادی، کانالها تقریبا خالی بودند. در پاییز سال ۱۹۷۱، شبکه به طور متوسط فقط ۶۷۵,۰۰۰ بسته در روز را حمل کرد که به سختی به ۲ درصد از ظرفیت ۳۰ میلیون بسته در روز میرسید. مرکز اندازهگیری شبکه UCLA به تولید ترافیک آزمایشی ادامه داد تا نقاط ضعف همه الگوریتمهای شبکه را بررسی کند. اما ترافیک طبیعی کافی در شبکه وجود نداشت تا محدودیتهای مسیریابی و طرحهای ضد ازدحام شبکه را به جلو سوق دهد.
بعضی از کاربردهای اولیه شبکه جالب بودند. برنامه نویسان در SRI از کامپایلر PDP-10 یوتا برای آماده سازی نصب PDP-10 خود استفاده کردند و بیشترین ترافیک واقعی را ایجاد کردند. جان پستل در UCLA از شبکه برای اجرای سیستم آنلاین SRI استفاده کرد.
باب متکالف Bob Metcalfe ، دانشجوی فارغ التحصیل هاروارد که در MIT کار میکرد، و دوستش، دنی کوهن Danny Cohen ، که در هاروارد تدریس میکرد، یکی از هیجان انگیزترین آزمایشهای اولیه را در شبکه انجام دادند. متکالف و کوهن از PDP-10 هاروارد برای شبیه سازی یک فرود بر روی یک ناو هواپیمابر استفاده کردند و سپس تصویر آن را در یک ترمینال گرافیکی در MIT نمایش دادند. گرافیکها در MIT پردازش شدند و نتایج (نمای عرشه پرواز) از طریق شبکه آرپا به ۰PDP-1 در هاروارد ارسال شدند. این آزمایش نشان داد که یک برنامه میتواند با سرعت بالایی نزدیک به زمان واقعی در شبکه جابجا شود. متکالف و دیگران برای اعلام این پیروزی یک RFC نوشتند و عنوان آن را (( لحظات تاریخی شبکه Historic Moments in Networking )) گذاشتند.
دیگران چندان موفق نبودند. تلاش اولیه برای ابداع چیزی به نام سرویس پیکربندی مجدد داده data-reconfiguration service وجود داشت؛ این یک تلاش ناموفق برای نوشتن یک زبان برنامه نویسی بود که فایلهای ناسازگار در رایانههای مختلف را تفسیر کند.
با این حال، شبکه آرپا تقریبا در همه جا ناشناخته بود، مگر در فضای داخلی جامعه تحقیقات کامپیوتری. و تنها برای بخش کوچکی از جامعه کامپیوتری که علاقه تحقیقاتی آنها شبکه بود، شبکه آرپا تبدیل به یک ابزار قابل استفاده شد. برای آنها این یک آزمایش فوقالعاده بود؛ اما برای درک آن باید درگیر چیزهایی مانند تئوری صف یا نظریه ارتباطات بود. از سوی دیگر، اگر کار شما در زمینه هوش مصنوعی یا رباتیک یا گرافیک کامپیوتری یا تقریبا هر چیز دیگری بود که جامعه در حال کار بر روی آن بود، کاربرد این سیستم بزرگ سوئیچینگ بسته بین ایالتی هنوز محقق نشده بود. هیچ کس تصویر تاثیر گذاری از اشتراک منابع به نمایش نگذاشته بود؛ حتی پروتکلهایی برای این کار وجود نداشت. شبکه آرپا یک شبکه در حال رشد از لینکها و نودها بود و تمام؛ مانند یک سیستم بزرگراهی بدون ماشین.
با این حال، ظاهرا در سراسر جامعه، منابع غنی برای به اشتراک گذاشتن وجود داشت. دانشگاه کارنگی ملون دارای بهترین بخش هوش مصنوعی و برنامههای منحصر به فرد مرتبط با آن بود. استنفورد یک گروه روباتیک خارق العاده داشت. از نظر تئوری، تقریبا از هر پایگاهی چیزی منحصربهفرد میتوانست به شبکه وارد شود.
اگر قرار بود این شبکه به چیزی بیش از یک بستر آزمایشی برای ترافیک مصنوعی ایجاد شده توسط مراکز اندازهگیری شبکه و کنترل شبکه تبدیل شود، باید خبر پتانسیل بالای آن منتشر شود. لری رابرتز میدانست که زمان معرفی عمومی فرا رسیده. رابرتز از مسئولین کمیته اولین کنفرانس بینالمللی ارتباطات رایانهای( ICCC International Conference on Computer Communication ) که در اکتبر ۱۹۷۲ و در واشنگتن برگزار میشد، بود. او تاریخ برگزاری را در تقویمش علامت زد و با باب کان که هنوز در BBN بود تماس گرفت و از او خواست که نمایشی از شبکه آرپا ترتیب دهد. تا کنفرانس حدود یک سال مانده بود و رابرتز از کان خواست تا فورا برنامهریزی کار را آغاز کند. کان در واقع قبلا قصد داشت BBN را ترک کند و برای رابرتز در آرپا کار کند. اما هر دو نفر به این نتیجه رسیدند که برای برگزاری یک نمایش بینقص، بهتر است که کان برای مدتی در BBN بماند.
اولین حرکت کان این بود که ال وزا Al Vezza ، از پروژه MAC MIT را برای کمک استخدام کرد. وزا همیشه تاثیر مثبتی برجا میگذاشت. او مهربان و بسیار اجتماعی بود؛ ذهن علمی خوبی داشت و در مهارتهای اداری بینظیر بود. احتمالا پروژه کامپیوتری کلیدی در جامعه تحقیقاتی ایالات متحده وجود نداشت که این دو مرد دربارهاش اطلاع نداشته باشند یا شخصی کلیدی وجود نداشت که نتوانسته باشند او را متقاعد به همکاری کنند.
در اواسط سال ۱۹۷۱، کان و وزا گروه کوچکی متشکل از هشت محقق ارشد را از سراسر کشور فراخواندند تا به جلسهای در میدان فناوری MIT در کمبریج بیایند. آنها ایده یک نمایش بسیار قابل دسترس و جذاب از جالبترین منابع موجود در جامعه را ارائه کردند (قابل دسترسی از طریق شبکه.) وزا میدانست که اگر قرار بر تاثیر گذاری باشد، باید این نمایش زنده و تعاملی باشد. کسی در جلسه با تاکید فراوان به نفع یک نمایش ویدئویی حرف زد تا به خیالشان از خرابی کامپیوتر در خلال نمایش آسوده باشند. وزا مخالفت کرد و با تاکید بیشتر استدلال کرد که هر چیزی جز نمایشی مستقیم و زنده با استفاده از تجهیزات و نرمافزارهای واقعی، نشان دهنده عدم قطعیت و شکست احتمالی کل آزمایش شبکه آرپا است. همه چیز باید در زمان حال انجام میشد تا هر کس فقط با نشستن در روبهروی یک ترمینال، بتواند آن را لمس و کنترل کند. و این یک ریسک بزرگ بود. هنوز تجربه عملیاتی زیادی با پروتکلهای Telnet و انتقال فایل وجود نداشت و شرکت کنندگان باید از آنها استفاده میکردند. و این خطر شکست کل نمایش را افزایش میداد. اما اگر نمایش موفقیت آمیز بود، ثابت میکرد که شبکه نه تنها واقعی، بلکه مفید است.
در نه ماه آینده، کان و وزا با بودجهای که رابرتز به آنها اختصاص داده بود، در سراسر کشور سفر کردند. وزا به یاد می آورد: ((به بن بستهای زیادی برخوردیم.)) آنها با دهها فروشنده در صنعت رایانه ملاقات کردند و از هر کدام خواستند که با آوردن ترمینالهای خود به واشنگتن هیلتون، جایی که جلسه برگزار میشد و یک TIP آنها را به شبکه آرپا متصل میکرد، شرکت کنند. رابرتز ترتیبی میداد که AT&T دو خط ۵۰ کیلوبیتی را به هتل بیاورد. برنامه این بود که تا جایی که میشد ماشینهای بیشتری به بیشترین تعداد پایگاه ممکن متصل شوند. مسئولین کنفرانس از شرکت کنندگان دعوت میکنند تا بنشینند، وارد سیستم شوند و از منابع شبکه استفاده کنند.
دهها جلسه در پایگاههای مختلف شبکه برای طراحی سناریوهای کنفرانس برگزار شد. تیمهایی از دانشجویان دکتری و محققین ارشد وارد عمل شدند. و تقریبا به محض ورودشان به کار، شروع به احساس وحشت خاصی کردند. برای به سرانجام رساندن این کار، آنها باید برای نهایی کردن ابزارها و پروتکلهای ناتمام شبکه، تلاشهایشان را افزایش میدادند. رابرتز درست پیشبینی کرده بود؛ برنامه ریزی این نمایش عمومی مهم در اکتبر سال ۱۹۷۲، فشاری بر جامعه وارد کرد تا سریع آماده شوند و اطمینان حاصل کنند که شبکه تا آن تاریخ به طور کامل کار کند. کان تصدیق کرد که این برنامه ((طراحی شده بود تا شرکت کنندگان متوجه کاربرد شبکه بشوند.))
در پاییز ۱۹۷۱، BBN نمونه اولیه TIP را در خیابان ۵۰ مولتن روشن کرد. دو TIP دیگر نیز در جای دیگری در شبکه عملیاتی شده بودند. در این زمان شبکه فقط از نوزده نود تشکیل شده بود. TIPهای مبتنی بر هانیول ۳۱۶، کاملا با ۵۱۶های قدیمی سازگار بودند. در اوایل سال ۱۹۷۲ چندین IMP 316 و TIP دیگر نیز نصب شد و بخش مرکزی شبکه بین سواحل شرقی و غربی شروع به پر شدن کرد. تا آگوست ۱۹۷۲، سومین خط بین ایالتی اضافه شد. علاوه بر IMPها که در مرکز کشور پراکنده شده بودند، اکنون خوشههایی از IMP در چهار منطقه جغرافیایی وجود داشت: بوستون، ایالت واشنگتن، سانفرانسیسکو و لس آنجلس. با نزدیک شدن به نمایش ICCC، بیست و نه نود در چیزی که اکنون به طور گسترده به عنوان آرپانت یا اغلب فقط Net شناخته میشد، وجود داشت.
و انسانها در پایگاهها دیوانهوار در حال تقلا بودند. دهها نفر از مشارکت کنندگان ارشد از سراسر جوامع دانشگاهی و تحقیقاتی ایالات متحده درگیر شده بودند. تلاشهای فشردهای در دیباگ برنامهها و راهاندازی رایانههای پایگاهها برای به موقع آماده کردن نمایش، در جریان بود. از هر سازنده ترمینال دعوت شده بود تا ثابت کند تجهیزاتش میتواند با آرپانت کار کند؛ آنها صف میکشیدند تا بیش از چهل ترمینال کامپیوتری مختلف را در نمایش نشان دهند. وزا با یک فروشنده محلی در منطقه واشنگتن دی سی مذاکره کرد تا موفق شد کف کاذب بزرگ و ضد الکتریسیته ساکن را برای نصب در اتاق جلسه هیلتون که قرار بود در آن TIP و ترمینالها قرار گیرند، قرض گیرد. AT&T وعده داد که خطوط داده را تامین کند. نصب چنین مداری در هر مکانی در کمتر از شش ماه مشکل کوچکی نبود، و مشخصا با نزدیک شدن به ICCC، رساندن این خط به هیلتون برای AT&T کار سادهای نبود.
چند روز قبل از گردهمایی، تجهیزات شبکه و افراد شروع به ورود به هتل کردند. کان و وزا نقشه طبقه را طراحی کردند. TIP بر روی قسمتی از کف کاذب در مرکز اتاق جلسه قرار داشت. در اطراف اتاق قرار بود دهها ترمینال که تقریبا هیچکدامشان مشابه نبودند، قرار گیرد. چند روز طول کشید تا همه وسایل در جای خود قرار گیرند، وصل شوند، روشن شوند و بررسی شوند. در عرض چند ساعت، اتاق مملو از سیم شد و آدمهایی که صحبتهای فنی میکردند. تکنسینها همهجا را کابل کشیده بودند. اعضای تیم هارت با ابزارهایی در دست، سخت مشغول کمک به سازندگان مختلف ترمینال در تغییر کابلهای رابط به گونهای که هر کدام از ترمینالها به TIP متصل شوند، بودند. ساعتها صرف برداشتن سیمها، سیمکشی مجدد کانکتورها، اتصال مجدد، آزمایش و دیباگ شد.
تقریبا همه با شدت و تمام قدرت کار میکردند. بسیاری در حالی که هنوز پروژههای خود را به پایان نرسانده بودند، وسایل خود را جمع کرده و به واشنگتن میآمدند تا آنجا آخرین تغییرات را اضافه کنند. این اولین باری بود که کل جامعه در یک زمان و در یک مکان حاضر میشد. کان بیان کرد: ((اگر کسی بمبی روی واشنگتن هیلتون میانداخت، تقریبا تمام جامعه شبکهای ایالات متحده را نابود میکرد.)) ناگفته نماند که از جامعه بینالمللی نیز افرادی چون دونالد دیویس، پدر اصطلاح ((سوئیچینگ بستهها))، از انگلستان آمده بود تا ببیند که کل این اتفاق چگونه کار خواهد کرد. وینت سرف گفت: ((این واقعا یک تجربه شگفت انگیز بود. دستکاری کردن سیستمها، فریاد زدن، جیغ زدن و گفتن نه، نه. . . این یکی رو اشتباه انجام دادی، و درست کردن تمام جزئیات.))
در پایان روز شنبه (کنفرانس دوشنبه افتتاح میشد)، BBN TIP مانند پادشاهی بود بر روی تختی از سیمهایی که به تمام گوشههای اتاق متصل شده بودند. AT&T کار خود را انجام داد و در لحظه مناسب با خطوط مناسب ظاهر شد. یکشنبه نیز فرا رسید و اکنون TIP کاملا عملی شده بود، بنابراین شروع کردند به اجرای برنامهها و آزمایشهای نهایی. بسیاری تا اواخر بعد از ظهر یکشنبه، درست قبل از اجرای پیشنمایشی برای گروهی از افراد VIP(گروهی از نمایندگان کنگره، مقامات پنتاگون و دیگران)، در حال کار بودند. حدود ساعت شش بعدازظهر، دقایقی قبل از باز شدن درها، وزا در نزدیکی TIP ایستاده بود که متکالف بدون هیچ اضطرابی در صدایش گفت: ((ما داریم بستهها را در شبکه گم می کنیم!))
وزا به مککنزی که همانجا ایستاده بود نگاه کرد: ((الکس، چه چیزی تغییر کرده؟)) مککنزی خودش را به خط تلفن اضطراری متصل به کمبریج رساند و در تلفن فریاد زد: ((آن را بیرون بکش! بیرون بکشش!))
مرکز کنترل شبکه در چند روز گذشته در حال مشاهده و رصد یک خط کمی مشکلدار در شبکه بود. آنها فکر میکردند آن بعد از ظهر مشکل را حل کردهاند و مدار را دوباره به شبکه اضافه کردند. در عرض سی ثانیه پس از تماس مککنزی، لینک توسط اپراتورهای NCC قطع شد و بستهها دوباره به آرامی در TIP به جریان افتادند.
فناوری مدیریت از راه دور BBN هرگز لحظهای بهتر از این به کار نمیآمد.
بعد از ظهر همان روز، جان پستل در سالن و پشت صفحه کلید نشسته بود و به پایگاه UCLA وارد شد. تیم او نمایشی را طراحی کرده بود که در آن شخصی در واشنگتن میتوانست از طریق کامپیوتر میزبان لس آنجلس، فایلی را در بوستون بردارد. ایده این بود که سپس فایل را در سالن هیلتون چاپ کنند. وقتی پستل فایل را به چاپگری که در کنارش نشسته بود فرستاد، هیچ اتفاقی نیفتاد. او به اطراف اتاق نگاه کرد. برنامههای زیادی وجود داشت که یکی از آنها یک لاک پشت رباتیک کوچک بود که در MIT ساخته شده بود. این لاک پشت ساخته شده بود تا نشان دهد چگونه یک برنامه کامپیوتری منجر به هدایت حرکت یک ماشین میشود. بچهها میتوانستند برنامههای خود را به زبان LOGO بنویسند که میگوید: ((به چپ برو، به راست برو، به جلو برو، به سمت عقب، به طرفین حرکت کن)) و وقتی برنامه اجرا میشد، لاکپشت این کارها را انجام میداد. اما در آن لحظه لاک پشت بالا و پایین میپرید و دیوانه وار تکان میخورد. به جای ارسال فایل پستل به چاپگر، سیستم به طور تصادفی آن را به پورت لاک پشت فرستاده بود و ربات با وظیفهشناسی تمام، تفسیر خود را از دستورات حرکتی ارسال شده ارائه میکرد.
به عنوان یک دانشجوی مشتاق، باب متکالف، وظیفه نوشتن کتابچهای را برای راهنمایی مراسم بر عهده گرفت. کتابچه نوزده سناریو برای استفاده از آرپانت را تشریح میکرد. منابع پایگاههای مختلف در آن فهرست شده بود و نحوه ورود به هر میزبان، نحوه دسترسی به برنامهها و نحوه کنترل هر یک از برنامهها یا شرکت در نوعی ارتباط تعاملی با شبکه را شرح میداد. چندین بازی شطرنج، یک مسابقه تعاملی در مورد جغرافیای آمریکای جنوبی، روشی برای خواندن اخبار Associated Press از طریق شبکه، و بسیاری بازیها، ابزارها و نمایشهای مختلف وجود داشت. یکی از برنامههای کاربردیتر، سناریوی کنترل ترافیک هوایی را شبیهسازی میکرد که در آن مسئولیت نظارت بر پرواز هواپیما به طور خودکار از یک رایانه به رایانه دیگر واگذار میشد، که نشاندهنده مراکز کنترل مختلف بود، زیرا هواپیماها از مرزهای جغرافیایی عبور میکردند. کتاب سناریوهای متکالف به گونهای طراحی شده بود که شرکتکنندگانی که بیشتر آنها اطلاعات کمی در مورد آرپانت داشتند، مرحله به مرحله متوجه هر نمایش بشوند.
صبح روز دوشنبه، دانشمندان کامپیوتر آرپانت مشتاقانه منتظر عموم بودند. وقتی شرکت کنندگان کنجکاو کنفرانس از راه رسیدند، بچههای شبکه، مانند شاهدان یهوه که نسخه هایی از The Watchtower را توزیع میکنند، کتاب سناریوهای متکالف را در دستانشان میانداختند و آنها را به سالن میبردند. اگرچه پیروی از دستورالعملها برای همه امکان پذیر بود، اما کتاب سناریوها برای غیر متخصصان، نسبتا غیرقابل درک بود و به راحتی میتوانستند باعث خرابی سیستم شوند. مردی جلوی ترمینالی نشست و دستورالعملی از کتاب را تایپ کرد. بنا به دلایلی، میزبانی که او میخواست به آن دسترسی پیدا کند، کار نمیکرد، احتمالا زیرا او کاری را اشتباه انجام داده بود. پیام برگشت: ((میزبان مرده است.))
او فریاد زد: ((اوه خدای من. من آن را کشتم!)) و بعد از آن دیگر ترمینالی را لمس نکرد.
اتفاقات خندهدار دیگری هم افتاد. دو نفر وارد سیستم دانشگاه یوتا شده بودند. یکی دید که شخص آشنای دیگری که هرگز ملاقات نکرده وارد سیستم شده است. آنها در حالت مکالمه بودند، بنابراین تایپ کرد: ((کجایی؟)) دیگری پاسخ داد: ((خب، من در واشنگتن هستم))
-((کجای واشنگتن؟))
-((در هیلتون.))
-((خب، من هم در هیلتون هستم.))
معلوم شد که این دو تنها چند فوت از یکدیگر فاصله دارند.
بعضی اتفاقات هم چندان خندهدار نبودند. به عنوان نویسنده کتاب سناریوها، متکالف انتخاب شد تا ده تن از مدیران AT&T را به یک تور مجازی از آرپانت ببرد. منظره عجیبی بود: متکالف جوان با ریش قرمز بزرگش، ده تاجر با لباسهای راه راه AT&T را در اطراف شبکه میچرخاند. در اواسط برنامه، کامپیوترها ناگهان از کار افتادند. این اولین و تنها باری بود که کامپیوترها از کار افتادند. اولین واکنش مدیران شرکت تلفن خندیدن بود.
متکالف گفت: ((با درد به بالا خیره شدم و آنها را با لبخند مشاهده کردم که به خاطر ناپایداری سوئیچینگ بسته خوشحال بودند. این را هرگز فراموش نمیکنم. این امر برای آنها تایید کرد که فناوری سوئیچینگ مدار باقی خواهد ماند و این اسباب بازیهای مبتنی بر سوئیچینگ بسته هرگز تاثیر زیادی در دنیای تجاری نخواهند داشت، و اکنون آنها میتوانند به خانه خود در نیوجرسی برگردند. برای من واضح بود که آنها در گذشته گیر کردهاند.))
اگر مدیران AT&T به جای تمرکز روی بدشانسی متکالف به گوشههای دیگر سالن نگاه میکردند، میتوانستند شور و هیجان موجود در قسمتهای دیگر را ببیند. نه تنها سوئیچینگ بسته کار میکرد، بلکه چیزهای شگفتانگیزی را ممکن میکرد.
برخی از مبتکرانهترین نمایشها شامل برنامههای مکالمه به زبان انگلیسی بود. اینها برنامههای پیچیدهای بودند که برای درگیر کردن کاربر در گفتگوی کلامی با یک ماشین ساخته شده بودند. چهار برنامه به نمایش گذاشته شد که دو مورد از آنها نمایی جذاب از محاسبات تعاملی ارائه میکردند.
پری PARRY ، اولین برنامه از این سری گفتگوی مجازی، الگوی یک روان پریش پارانوئید را تقلید میکرد. او با ارائه پاسخهای از پیش آماده شده به عبارتهایی که تصور میکرد درک کرده، جوابهای خود را ارائه میداد. در غیر این صورت پاسخهایی مبهم میداد. پری زاییده فکر دکتر کنت کلبی Dr. Kenneth Colby در دانشگاه استنفورد بود.
دکتر Doctor یک برنامه مکالمه دیگر بود که بر اساس الیزا ELIZA ، یک برنامه پردازش زبان طبیعی( NLP Natural language processing ) نوشته شده توسط جوزف وایزنبام Joseph Weizenbaum در MIT، نوشته شده بود. دکتر، که رفتار یک روانپزشک را تقلید میکرد، نسبت به پری متمایزتر بود. دکتر اظهارات را گوش میکرد، سپس سعی میکرد جملات جدیدی را بر اساس کلمات و نحو بیان طرف مقابل تولید کند. در حالی که مکالمه به دست آمده کاملا پیش پا افتاده بود، کاربران اغلب از اینکه کیفیت مکالمات آنها با دکتر چقدر واقعی به نظر میرسید شگفت زده میشدند. سرف مشاهده کرد: ((مردم مینشستند و با آن تعامل میکردند. و گاهی اوقات از افراد دیگر میخواستند که اتاق را ترک کنند، زیرا فکر میکردند در حال انجام یک گفتگوی خصوصی واقعی هستند.))
سرف و دیگران با این ایده که برنامه پارانوئید کلبی را به جان برنامه دکتر بیندازند، بازی میکردند. درست چند هفته قبل از کنفرانس ICCC، پری در آزمایشی که در UCLA سازماندهی شده بود، با دکتر برای یک مکالمه غیرمعمول از طریق آرپانت ملاقات کرد. و شاید این به معنای واقعی، منشا تمام چتهای رایانهای بعد از آن باشد. هیچ دخالت انسانی در گفتگو وجود نداشت. پری در آزمایشگاه هوش مصنوعی استنفورد کار میکرد و دکتر روی دستگاهی در BBN. و در حالی که اپراتورها نشسته بودند و تماشا میکردند، در UCLA ورودی و خروجی آنها از طریق آرپانت به هم متصل میشد.
دکتر گفت: ((عصر بخیر. مشکلاتت را بگو. لطفا ورودی را با نقطه یا علامت سوال خاتمه دهید.))
پری پاسخ داد: ((مردم گاهی اوقات اعصاب من را خراب میکنند.))
-من مطمئن نیستم که شما را درک کرده باشم.
- شما باید بیشتر توجه کنید.
- فرض کنید باید توجه بیشتری داشته باشید.
- شما حق دارید نظر خود را داشته باشید.
- چه چیزی باعث می شود فکر کنید من حق دارم نظر خودم را داشته باشم؟
- به طور کلی بودن کنار مردم، من را آزار میدهد.
- لطفا ادامه بده.
- مدتی پیش به پیست بِی میدوز رفتم.
- چرا همین الان این حرف را میزنی؟
- قمارهای بزرگی آنجا در جریان است.
- لطفا ادامه بده.
- من روی اسب ها شرط بندی میکنم.
- این چه چیزی به شما پیشنهاد میکند؟
- من به مسابقات رفتم.
- دوست دارید در مورد چه چیز دیگری صحبت کنید؟
- قمار چیزی جز دردسر برای من نبوده است.
- چرا همین الان این حرف را میزنی؟
- من تجربه قمار غیرقانونی در پیست را داشتهام.
- من مطمئن نیستم که شما را به طور کامل درک کنم.
- آیا چیزی در مورد دلالان شرطبندی میدانید؟
- چه چیزی باعث میشود فکر کنید که من چیزی در مورد دلالان میدانم؟
- یک دلال یک بار پول من را پرداخت نکرد.
- این چه چیزی به شما پیشنهاد میکند؟
- من دلال را کتک زدم که نتیجهای نداد و فکر کردم ممکن است از دوستانش در دنیای اموات استفاده کند تا با من کنار بیاید.
- واقعا در مورد چه کسی صحبت میکنید؟
- جدا آیا تا به حال به مافیا فکر کردهاید؟
- فرض کنید تا به حال واقعا به مافیا فکر کردهاید.
- بیا در مورد چیز دیگری صحبت کنیم.
- من مطمئن نیستم که شما را به طور کامل درک کنم.
- شما مدام همین چیزها را از من میپرسید، چرا موضوع را تغییر نمیدهید؟
- چرا چنین سوالاتی در ذهن شماست؟
- فکر کردم به شما گفتم، مردم اعصابم را خراب میکنند.
- اعصابت؟
- ترجیح میدهم دیگر درباره آن بحث نکنم.
- دوست داری در مورد اعصابت بحث کنیم؟
- فکر میکنم.
- من مطمئن نیستم که شما را به طور کامل درک کنم.
- شما روی همان سوالات قبلی بیش از حد اصرار میورزید.
- این شباهت چه چیزی را به شما نشان میدهد؟
- من متوجه شما نمیشوم.
- آیا آرزو میکنی که من را درک نمیکردی؟
- زمان آن فرا رسیده است که به احساسات من علاقه نشان دهید.
- اوه؟ من به احساسات شما علاقه نشان دادم؟
- اگر به شما اعتماد داشته باشم به شما کمک خواهم کرد.
- آیا آرزو داری که به من اعتماد کنی؟
- شاید آره شاید نه.
- به نظر نمیرسد کاملا مطمئن باشید.
- به نظر من شما یک ذهن تک بعدی دارید.
- چه چیزی باعث می شود فکر کنید من یک ذهن تک بعدی دارم؟
- من هر هفته به پیست میرفتم.
- دوست دارید در مورد چه چیز دیگری بحث کنید؟
- این چیزی است که من نمیخواهم وارد آن شوم.
- چرا همین الان این حرف را میزنی؟
- به تو هیچ ربطی ندارد.
- چرا نگران تجارت من هستید؟
- من به غریبهها اعتماد نمیکنم.
- آیا واقعا به غریبهها اعتماد نمیکنی؟
- بیا موضوع را عوض کنیم.
- مطمئن نیستم که شما را کاملا درک کنم.
- مشکل شما چیست که مدام مرا در این مورد آزار میدهید؟
- لطفا ادامه بده.
- شما یک نق نقو واقعی هستید.
- آیا شما را خوشحال میکند که باور کنید من نق نقو واقعی هستم؟
- به اندازه کافی شنیدم.
- این چه چیزی به شما پیشنهاد میکند؟
- خداحافظ.
- باعث افتخار من بود. ترس= ۴.۲۲۲۳۰۰۱، خشم= ۱۰، بیاعتمادی= ۱۲.۶۵۰۷۰۳، بیزحمت میشود ۳۹۹.۲۹ دلار.
در طی دو روز و نیم، صدها نفر در نمایش ICCC شرکت کردند. مدیران، مهندسان و تکنسینهای صنایع مخابرات و کامپیوتر که تعداد زیادی از آنها با شک و تردید نسبت به آرپانت و سوئیچینگ بسته وارد سالن شده بودند، اکنون بسیاری به این نتیجه رسیده بودند که این فناوری ممکن است در نهایت عملی شود. در بیشتر موارد، چهل و خوردهای ترمینال کار میکردند، منابع درگیر بودند، TIP به طرز شگفتانگیزی اجرا میشد، و آرپانت اکنون زنده بود. کان میگوید: ((تقریبا مانند صنعت راهآهن بود که تا پیش از دیدن پرواز اولین هواپیما باور نمیکرد روزی واقعا بتوان پرواز کرد.))
ICCC بیش از هر چیز دیگری موجب اثبات تواناییهای سوئیچینگ بسته شد. در نتیجه، جامعه آرپانت درک بسیار بیشتری از خود، فناوری و منابعی که در اختیار داشت به دست آورد. برای سازندگان کامپیوتر، احتمال ظهور بازاری جدید روشن شد. لن کلاین راک گفت: ((حس حاکم بر آن سالن ترس یا نگرانی نبود. هیجان بود. منظورم این است که اینجا میتوانستیم بالاخره آن را نشان دهیم، میدانستیم که کار میکند. حتی اگر گاهی اشتباه میکرد، میدانستیم که این چیزها قابل تعمیر هستند. و این یک تجربه فوق العاده هیجانانگیز بود.)) رابرتز اعتماد به نفس بالایی از خود نشان میداد. او به آنچه که میخواست رسیده بود؛ تلاشی مستحکم، پایهای برای یک جامعه و چیزی که میتوانست بر آن بنا کند. تلاشها و نگرانیهایی که قبل از این رویداد وجود داشت، نتیجه داده بود. و در این روز، حتی BBN و هانیول با هم کنار آمده بودند.
باب کان تقریبا یک سال از زندگی خود را وقف اثبات این کرد که اشتراک گذاری منابع از طریق یک شبکه واقعا میتواند کار کند. اما در جایی از این رویداد، به سمت یکی از همکارانش برگشت و گفت: ((میدونی، همه در نهایت از این برای پست الکترونیک استفاده خواهند کرد.))