فصل هشتم

۸- موشکی در دستان ما

باب کان در سال ۱۹۷۲ از BBN جدا شد و مشغول به کار برای لری رابرتز شد. او سفر خود به واشنگتن را برای یک سال به تعویق انداخته بود تا در کمبریج بماند و برنامه نمایش ICCC را طراحی کند. پس از صرف شش سال متوالی بر روی شبکه‌های کامپیوتری، اکنون حاضر بود تا از این پروژه تماما فاصله بگیرد. او دیگر نمی‌خواست روی یک پروژه شبکه مسئولیتی داشته باشد. بنابراین او و رابرتز توافق کردند، کان یک پروژه جدید روی تکنیک‌های خودکارسازی تولید، برپا کند. اما کنگره این پروژه را قبل از ورود کان لغو کرد. در حال حاضر، آرپا به دارپا DARPA—the Defense Advanced Research Projects Agency (آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی) تغییر کرده بود. همانطور که کان یک بار گفته بود، این D همیشه آنجا بود، اما اکنون دیگر ساکت نبود.

با لغو پروژه، کان مجددا به حوزه‌ای که در آن متخصص شده بود، فراخوانده شد. اما او می‌خواست روی آزمایش‌هایی جدیدتر کار کند.

اوایل دهه ۱۹۷۰ دوران شدید آزمایش‌های شبکه‌های کامپیوتری بود. چند نفر شروع به فکر در مورد انواع جدیدی از شبکه‌های بسته محور، کرده بودند. بعید بود که اصول اساسی سوئیچینگ بسته به طور چشمگیری بهبود یابد. اما پروتکل‌ها، رابط‌ها و الگوریتم‌های مسیریابی برای مدیریت پیام‌ها در حال رشد بودند. با این حال هنوز یک حوزه بررسی نشده وجود داشت، آن هم فضایی بود که داده‌ها از طریق آن منتقل می‌شدند. شبکه خطوط تلفن موجود AT&T اولین انتخاب منطقی بود. اما چرا با ارسال بسته‌های داده ((در هوا)) به عنوان امواج رادیویی، یک شبکه بی‌سیم ایجاد نکنیم؟

در ۱۹۶۹، قبل از اینکه باب تیلور آرپا را ترک کند، بودجه‌ای را برای یک شبکه رادیویی ثابت در دانشگاه هاوایی تامین کرد. طراحی این شبکه را دانشمندی به نام نورم آبرامسون Norm Abramson و چندتن از همکارانش برعهده داشتند. آنان سامانه‌ای ساده با استفاده از رادیوها برای ارسال و دریافت داده میان هفت کامپیوتر در چهار جزیره ساختند. آبرامسون نام این سیستم را الوها ALOHA گذاشت.

الوهانت از رادیوهای کوچکی استفاده می‌کرد، مشابه آنهایی که در تاکسی‌ها به کار می‌رفتند ولی به جای کانال‌های مجزا، یک فرکانس مشترک را به اشتراک می‌گذاشتند. سیستم، پروتکل بسیار ساده‌ای داشت. ایده اصلی این بود که هر ترمینال هر زمان که بخواهد بتواند اطلاعاتش را ارسال کند. اما هنگامی که داده‌ها با انتقال شخص دیگری به تداخل می‌خوردند (که زمانی اتفاق می‌افتاد که ترافیک زیادی وجود داشت)، گیرنده‌ها نمی‌توانستند هیچ کدام از ارسال‌ها را به درستی رمزگشایی کنند. بنابراین، اگر رادیو فرستنده تاییدی دریافت نمی‌کرد، فرض می‌کرد که بسته مخدوش شده است؛ این بسته را بعدا در یک بازه زمانی تصادفی مجددا ارسال می‌کرد. سیستم الوها مانند سرویس تلفن بود، هنگامی که سعی می‌کردید با کسی تماس بگیرید، سیستم به شما می‌گفت که خط مشغول است، نه قبل از آن.

رابرتز و کان از ایده کلی استفاده از پیوندهای رادیویی میان کامپیوترها خوششان می‌آمد. پس چرا کاری چالش برانگیزتر انجام ندهیم: ((پایگاه‌های)) رایانه‌ای قابل حمل کوچکی که در وسایل نقلیه یا حتی با دست حمل می‌شوند و در یک شبکه سوئیچینگ بسته به یکدیگر متصل می‌شوند. سال ۱۹۷۲ رابرتز این طرح را تشریح کرد. او شبکه‌ای را متصور شد که در آن یک کامپیوتر مرکزی کوچک واقع در یک ایستگاه رادیویی قدرتمند با پایگاه‌های سیار کوچک‌تر ارتباط برقرار می‌کرد. رابرتز از SRI خواست تا مسئله را مورد مطالعه قرار دهد و یک سیستم عملی ایجاد کند.

مفهوم پایگاه‌های رایانه‌ای همراه، جذابیت آشکاری برای ارتش داشت. رایانه‌های نصب شده در وسایل نقلیه یا هواپیماها (اهداف متحرک) نسبت به تاسیسات ثابت دارای ریسک کم‌تر و کاربردی‌تر خواهند بود. با این حال، حذف حیاتی‌ترین عنصر شبکه، (کامپیوتر اصلی ثابت در یک سیستم متمرکز) یک شبکه کامل را از بین می‌برد. نیاز به دفاع در برابر این خطر همان چیزی بود که پل باران را در وهله اول به ابداع شبکه‌های توزیع شده سوق داد. بنابراین از نقطه نظر بقا و استقرار آسان، شبکه رادیویی به‌عنوان نسخه بی‌سیم شبکه آرپانت و به جای متمرکز، توزیع‌یافته طراحی شد. در طول سال‌ها، پروژه رادیویی در چند محل نظامی اجرا شد اما مشکلات فنی، آن را هزینه‌بر و در نهایت کنار گذاشت.

برد محدود سیگنال‌های رادیویی، شبکه‌های رادیویی را مجبور می‌کرد تا از پایگاه‌های تقویت کننده با فاصله‌ای حداکثر چند ده مایلی از هم استفاده کنند. اما پیوندی فرا زمینی چنین محدودیتی نخواهد داشت. چنین تقویت کننده‌ای تقریبا کل نیمکره زمین را می‌توانست ببیند. کان در حین نظارت بر پروژه‌های رادیویی، به فکر شبکه‌هایی افتاد که توسط ماهواره‌های قابل دسترس، دامنه وسیعی از کشتی‌ها در دریا، ایستگاه‌های زمینی در مناطق دور افتاده، و هواپیماهایی که تقریبا در هر نقطه‌ای از جهان پرواز می‌کنند، را بهم متصل می‌کنند.

در اوایل دهه ۱۹۷۰، ماهواره‌های ارتباطی زیادی (اکثرا نظامی) در مدار بودند. ماهواره‌ای با تجهیز مناسب می‌توانست به عنوان رله ارتباطی عمل کند. با توجه به فواصل بسیار زیاد در ارتباطات ماهواره‌ای، سیگنال‌ها تاخیر خواهند داشت. میانگین زمان سفر یک بسته تا مقصدش حدود یک سوم ثانیه طول می‌کشید که چندین برابر بیشتر از این زمان در آرپانت بود. در نتیجه، شبکه ماهواره‌ای بسته‌ها، کند خواهد بود.

با این حال، این ایده که شبکه‌های سوئیچینگ بسته و رایانه‌های متصل به آن‌ها را می‌توان توسط امواج رادیویی منعکس شده از ماهواره‌ها به هم پیوند داد، نه تنها برای دولت آمریکا بلکه برای اروپایی‌ها نیز جذاب بود، زیرا کابل‌های زمینی گذرنده از اقیانوس اطلس در آن زمان گران و مستعد خطا بودند. این شبکه ماهواره‌ای ستنت SATNET نام گرفت. دانشمندان کامپیوتر بریتانیایی و نروژی به محققان ایالات متحده ملحق شدند و قبل از گذشت زمان زیادی، ارتباط ماهواره‌ای به ایتالیا و آلمان برقرار شد. برای مدتی، ستنت خوب عمل کرد. اما با گذشت زمان، شرکت تلفن، خطوط عبوری از اقیانوس اطلس خود را از مس به کابل فیبر نوری پرسرعت ارتقا داد و نیاز به ارتباطات پیچیده‌تر ستنت را از بین برد.

درس‌های فنی آزمایش‌های رادیویی و ماهواره‌ای نسبت به ایده‌های گسترده‌ای که از آنها الهام می‌گرفتند، اهمیت کمتری داشت. واضح بود که شبکه‌های بیشتری به وجود خواهد آمد. چندین دولت خارجی در حال ساخت سیستم‌های داده بودند و تعداد فزاینده‌ای از شرکت‌های بزرگ شروع به توسعه ایده‌های شبکه‌ای خود کرده بودند. کان شروع به تعقل در مورد امکان پیوند شبکه‌های مختلف با هم کرد.

این مسئله اولین بار سال ۱۹۷۲، هنگامی که روی پروژه شبکه رادیویی کار می‌کرد برای او رخ داد. کان گفت: ((اولین سوال من این بود که چگونه می‌توانم این سیستم رادیویی را به هر سیستم کامپیوتری دلخواهم وصل کنم؟ خب، پاسخ من این بود، بیایید با وجود تفاوت‌های بسیار این دو شبکه، آن را به آرپانت وصل کنیم.)) سال بعد، تلاش دیگری از آرپا، به نام پروژه اینترنت، متولد شد.

در کنفرانس ICCC در سال ۱۹۷۲ در واشنگتن، رهبران چندین پروژه شبکه ملی یک کارگروه شبکه بین‌المللی ( INWG International Network Working Group ) با سرپرستی وینت سرف تشکیل دادند. پروژه‌های شبکه سوئیچینگ بسته در فرانسه و انگلیس نتایج مطلوبی را به همراه آوردند. کار دونالد دیویس در آزمایشگاه ملی فیزیک بریتانیا به طرز شگفت انگیزی پیش می‌رفت. در فرانسه، یک دانشمند کامپیوتر به نام لوئیس پوزین Louis Pouzin در حال ساخت Cyclades، نسخه فرانسوی آرپانت بود. پوزین و دیویس هر دو در کنفرانس ICCC در واشنگتن شرکت کردند. الکس مک‌کنزی، نماینده BBN در INWG گفت: ((تمام ثمره ICCC این بود که ما نشان دادیم، سوئیچینگ بسته واقعا در سطح ملی کار می‌کند. حال بیاید رهبری خلق یک شبکه بین‌المللی از شبکه‌ها را بر عهده بگیریم.))

لری رابرتز عاشق کارگروه شبکه‌های بین‌المللی شد زیرا می‌خواست دامنه آرپانت را فراتر از جهان تحت حمایت دارپا، گسترش دهد. بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها نیز به همان اندازه از گسترش دامنه شبکه‌های تحقیقاتی ملی خود هیجان زده بودند. مک‌کنزی گفت: ((توسعه فناوری اتصال شبکه‌ها راهی برای تحقق این گسترش است.)) INWG شروع به دنبال کردن چیزی کرد که آن را (( شبکه پیوسته Concatenated Network ))، یا به اختصار CATENET می‌نامیدند؛ اتصال نامرئی شبکه‌هایی با فناوری‌ها و سرعت‌های متفاوت.

یک اینترنت

سال ۱۹۷۳ برای باب کان، همانطور که خودش توصیف کرد، رضایت بخش‌ترین دوران کاری‌اش محسوب می‌شد. کان و وینت سرف، اولین بار همدیگر را در طول هفته‌های آزمایش در UCLA در اوایل سال ۱۹۷۰ ملاقات کردند، زمانی که آرپانت تازه متولد شده را زیر فشار ترافیک سنگین آزمایشی قرار دادند. آن‌ها باهم صمیمی ماندند و اکنون هر دو به‌طور گسترده به این فکر می‌کردند که برای ایجاد یک ارتباط یکپارچه بین شبکه‌های مختلف چه چیزی لازم است. سرف به یاد می‌آورد: ((در این زمان، باب این موضوع را مطرح کرد: ((ببین، مشکل من این است که چگونه می‌توانم بین رایانه‌ای که بر روی شبکه ماهواره‌ای قرار دارد و رایانه‌ای روی شبکه رادیویی و رایانه‌ای روی شبکه آرپانت ارتباط یکنواختی ایجاد کنم بدون اینکه بدانند چه اتفاقی در بینشان در حال وقوع است؟)) )) سرف مجذوب این مسئله شد.

اوایل بهار ۱۹۷۳، سرف برای یک کنفرانس در هتلی در سانفرانسیسکو حضور داشت، همانطور که در لابی منتظر شروع جلسه نشسته بود، شروع کرد به ترسیم ایده‌هایش. در حال حاضر او و کان چندین ماه در مورد آنچه که برای ایجاد شبکه‌ای از شبکه‌ها نیاز بود صحبت کرده بودند و هر دو در حال تبادل نظر با سایر اعضای کارگروه شبکه بین‌المللی بودند. سرف و کان به ذهنشان خطور کرد که چیزی که نیاز دارند یک (( گیت‌وی Gateway(درگاه) (درگاه) )) است، یک رایانه مسیریابی که بین هر یک از این شبکه‌های مختلف قرار گیرد تا پیام‌ها را از یک سیستم به سیستمی دیگر منتقل کند. اما گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن بود. سرف گفت: ((ما می‌دانستیم که نمی‌توانیم هیچ یک از شبکه‌ها را تغییر دهیم. آنها کاری که باید را می‌کردند، هر کدام برای محیط خاص خودشان بهینه شده بودند.)) تا آنجا که به هر شبکه مربوط می‌شد، گیت‌وی باید شبیه یک میزبان معمولی عمل می‌کرد.

در حالی که در لابی منتظر بود، این طرح را ترسیم کرد:

بازتولید ایده‌های اولیه طراحی اینترنت

سرف گفت: ((ایده ما این بود که به وضوح هر گیت‌وی باید می‌دانست چطور با هر شبکه‌ای که به آن متصل است صحبت کند. فرض کنید شبکه رادیویی را به آرپانت وصل می‌کنید. دستگاه گیت‌وی دارای نرم‌افزاری است که آن را برای دیگر IMPهای آرپانت مانند دیگر میزبان‌ها می‌ساخت. اما برای شبکه رادیویی نیز مانند یک میزبان به نظر می‌رسید.))

با تعریف مفهوم گیت‌وی، معمای بعدی، انتقال بسته‌ها بود. همانند آرپانت، مسیر واقعی بسته‌ها در اینترنت نباید اهمیت داشته باشد. چیزی که بیش از همه مهم بود این بود که بسته‌ها سالم برسند. اما یک مشکل آزاردهنده وجود داشت: هر کدام از این شبکه‌ها (رادیویی، ماهواره‌ای و آرپانت) دارای رابط‌های مختلف، محدودیت اندازه در بسته‌ها و نرخ‌های انتقال متفاوت بودند. چطور می‌شد همه این تفاوت‌ها را برای جابجایی بسته‌ها در بین شبکه‌ها استانداردسازی کرد؟ سوال دوم مربوط به قابلیت اطمینان شبکه‌ها بود. دینامیک ارسال رادیویی و ماهواره‌ای اجازه نمی‌داد قابلیت اطمینانی که به سختی در آرپانت ساخته شد، فراهم شود. آمریکایی‌ها نگاهشان به پوزین در فرانسه افتاد، که برای Cyclades رویکردی را به عمد انتخاب کرده بود که از میزبان‌ها به جای نود‌های شبکه می‌خواست تا خطاهای انتقالی را برطرف کنند و بار قابل اطمینان بودن را بر عهده میزبان‌ها می‌گذاشت.

روشن بود که پروتکل کنترل شبکه میزبان-به-میزبان که مطابق مشخصات آرپانت طراحی شده بود، باید با یک پروتکل مستقل‌تر جایگزین شود. چالش کارگروه شبکه بین‌المللی ابداع پروتکل‌هایی بود که بتوانند با شبکه‌های مستقلی که تحت قوانین خودشان کار می‌کنند، کنار بیایند و در عین حال استانداردهایی را ایجاد کنند که به میزبان‌ها در شبکه‌های مختلف اجازه دهند با یکدیگر صحبت کنند. CATENET سیستمی بود از شبکه‌های مستقل که هرکدام توسط افراد خود و با قوانین خاص خودشان اداره می‌شدند. اما هنگامی که زمان تبادل داده توسط یک شبکه با مثلا آرپانت فرا می‌رسید، پروتکل‌های بین شبکه‌ای (اینترنت)، باید کار را اداره می‌کردند. رایانه‌های گیت‌وی که انتقال را مدیریت می‌کردند، نباید به پیچیدگی‌های محلی درون هر شبکه اهمیت می‌دادند. تنها وظیفه آنها این بود که بسته‌ها را از طریق شبکه به میزبان مقصد، در طرف دیگر برسانند و به اصطلاح یک پیوند end-to-end(انتها-به-انتها) ایجاد کنند.

پس از ایجاد چارچوب مفهومی اولیه، سرف و کان بهار و تابستان ۱۹۷۳ را صرف کار روی جزئیات کردند. سرف مسئله را به دانشجویان کارشناسی ارشدش در استنفورد ارائه کرد و خودش و کان به آنها در حل مسئله پیوستند. آنها سمیناری برگزار کردند که متمرکز بر جزئیات توسعه پروتکل میزبان به میزبان استانداردی بود که اجازه جریان ترافیک داده بر روی سراسر شبکه‌ها را بدهد. سمینار استنفورد به طرح مسائل کلیدی کمک کرد و پایه و اساس راه حل‌هایی را که چندین سال بعد داده شدند را گذاشت.

سرف مدام بین دفاتر دارپا در آرلینگتون ویرجینیا، در رفت و آمد بود، جایی که او و کان تا دیروقت در مورد مشکلات پیش رو بحث می‌کردند. در طول یک جلسه، آن دو تمام شب را بیدار ماندند، متناوبا روی تخته گچی کان خط خطی کردند، در خیابان‌های متروکه حومه شهر قدم زدند و سپس برای صرف صبحانه به یک هتل ماریوت در آن حوالی رفتند. آنها شروع به همکاری بر روی یک مقاله کردند و جلسه بعدی خود را در محله سرف برگزار کردند و ساعت‌ها در هتل هایت در پالو آلتو کار کردند.

در سپتامبر آن سال، کان و سرف مقاله خود را همراه با ایده‌های خود در مورد پروتکل جدید به کارگروه شبکه بین‌المللی در کنفرانس ارتباطات در دانشگاه ساسکس برایتون ارائه کردند. سرف دیر به انگلستان رسید زیرا اولین فرزندش به تازگی به دنیا آمده بود. سرف به یاد می‌آورد: ((در وسط جلسه رسیدم و مورد استقبال قرار گرفتم زیرا خبر تولد قبل از من، از طریق ایمیل رسیده بود.)) در طول جلسه ساسکس، سرف ایده‌هایی که او و کان و سمینار استنفورد به آنها رسیده بودند را بیان کرد. این ایده‌ها در ساسکس، در تبادل‌های طولانی با محققان آزمایشگاه‌های دیویس و پوزین، اصلاح بیشتری شدند.

وقتی کان و سرف از انگلیس برگشتند، مقاله‌شان را اصلاح کردند. هر دو مرد جنبه‌هایی از سماجت داشتند. ((بحث‌های ما بالا می‌کشید، سپس کمی تامل می‌کردیم و می‌گفتیم، ((بزار ببینم دقیقا داریم روی چی بحث می‌کنیم)) )). سرف دوست داشت همه چیز را قبل از شروع نوشتن، سازماندهی کند. درحالی که کان ترجیح می‌داد بنشیند و هر آنچه را که به فکرش می‌رسید، با ترتیب ذهنی خودش بنویسد. روند نوشتن مشارکتی آنها فرآیندی بسیار دقیق بود. سرف به یاد می آورد: ((یکی از ما داشت تایپ می‌کرد و دیگری در کنار گوشش نفس می‌کشید و همانطور پیش می‌رفتیم، تقریبا مانند دو دست روی یک خودکار.))

در پایان سال ۱۹۷۳، سرف و کان مقاله خود را با عنوان ((پروتکلی برای ارتباطات بین شبکه بسته‌ای)) تکمیل کردند. آنها یک سکه انداختند تا مشخص کنند نام چه کسی باید اول ظاهر شود و سرف برنده شد. این مقاله در بهار سال بعد در یک مجله مهندسی پرخواننده ظاهر شد.

همچون اولین مقاله رابرتز که هفت سال پیش طرح پیشنهادی آرپانت را تشریح کرد، مقاله سرف و کان در می ۱۹۷۴ چیزی انقلابی را توصیف می‌کرد. بر اساس الگوی توضیح داده شده در این مقاله، پیام‌ها باید در (( دیتاگرام‌ها datagrams )) کپسوله و سپس باز شوند، همانند نامه‌ای که در پاکت می‌رود و از آن خارج می‌شود، و به صورت بسته‌های end-to-end ارسال شوند. این پیام‌ها به پروتکل کنترل انتقال یا TCP transmission-control protocol معروف شدند. این مقاله همچنین مفهوم گیت‌وی‌ها را معرفی کرد که فقط روی پاکت‌ها را می‌خواندند تا میزبان‌های دریافت کننده محتوا را پیدا کنند.

پروتکل TCP همچنین مشکلات قابلیت اطمینان شبکه را حل کرد. در آرپانت، IMP مقصد، مسئول جمع‌آوری مجدد تمام بسته‌های یک پیام در هنگام رسیدن بود. IMPها سخت تلاش می‌کردند تا از طریق تاییدیه‌های مختلف و ارسال‌های مجدد، مطمئن شوند که تمام بسته‌های یک پیام از طریق شبکه ارسال شده‌اند. IMPها همچنین مطمئن می‌شدند که پیام‌های جداگانه به ترتیب نگهداری شوند. تمامی این وظایف محول شده به IMPها، بر این فرض استوار بودند که شبکه اصلی کاملا قابل اعتماد است.

پروتکل جدید کنترل انتقال، با احترام به Cyclades، فرض می‌کرد که CATENET کاملا غیرقابل اعتماد است. فرض این بود که واحدهای اطلاعاتی ممکن است از بین بروند، یا حتی چندتا شوند. اگر بسته‌ای نرسد یا در حین ارسال مخدوش شده باشد و مبدا هیچ تاییدیه‌ای دریافت نکند، یک کپی یکسان از آن ارسال می‌شود.

ایده کلی در پشت پروتکل جدید تغییر قابلیت اطمینان از شبکه به میزبان مقصد بود. سرف یادآور شد: ((ما بر قابلیت اطمینان end-to-end تمرکز کردیم. به هیچ چیز درون شبکه اعتماد نکنید. تنها کاری که ما از شبکه می‌خواهیم این است که این تکه بیت‌ها را برداشته و آنها را در سراسر شبکه منتقل کند. این تمام چیزی است که ما از آن می‌خواهیم. فقط این دیتاگرام را بگیرد و تمام تلاش خود را برای رساندن آن انجام دهد.))

این طرح جدید تقریبا به همان روش کانتینرهای حمل و نقل در انتقال کالا عمل می‌کرد. کانتینرها دارای اندازه و شکل استاندارد هستند. آنها را می توان با هر چیزی از تلویزیون گرفته تا لباس زیر و اتومبیل پر کرد؛ محتوا اهمیتی ندارد. آنها با کشتی، قطار یا کامیون می‌توانستند حرکت کنند. یک کانتینر به طور معمول تا به مقصد برسد هر سه شیوه حرکت را تجربه می‌کرد. تنها چیزی که برای اطمینان از سازگاری متقابل ضروری بود تجهیزات تخصصی مورد استفاده برای انتقال کانتینرها از یک حالت حمل و نقل به حالتی دیگر بود. خود محموله تا زمانی که به مقصد نرسد از کانتینر خارج نمی‌شد.

اختراع TCP تبدیل به چیزی کاملا حیاتی برای شبکه شد. بدون TCP، ارتباط بین شبکه‌ها نمی‌توانست اتفاق بیفتد. اگر TCP کامل می‌شد، هرکس می‌توانست شبکه‌ای با هر اندازه یا شکلی بسازد و تا زمانی که آن شبکه یک کامپیوتر گیت‌وی داشته باشد که بتواند بسته‌ها را تفسیر و مسیریابی کند، می‌تواند با شبکه‌های دیگر ارتباط برقرار کند. با دورنمای TCP، اکنون آشکار بود که شبکه آینده‌ای فراتر از آزمایش آرپانت دارد. قدرت و پتانسیل چیزی که نه تنها سرف و کان، بلکه لوئی پوزین در فرانسه و دیگران درحال اختراعش بودند، کم کم برای مردم آشکار می‌شد. اگر آنها می‌توانستند تمام جزئیات TCP را حل و فصل کنند، ممکن بود تبدیل به مکانیزمی شود که درهای عظیمی را در دنیا باز کند.

همزمان با در دسترس قرار گرفتن منابع بیشتر از طریق آرپانت و آشنایی بیشتر مردم، استفاده از شبکه افزایش یافت. برای دنبال کردن اخبار جهان، افراد تازه وارد نت مرتبا به ماشینی در SRI وارد می‌شدند که به خبرگزاری Associated Press متصل بود. در زمان اوج شلوغی، دانشجویان MIT برای انجام کار خود به رایانه‌های دیگر شبکه وارد می‌شدند. تصاویر آکوستیک و هولوگرافی تولید شده در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا در ماشین‌هایی در USC دیجیتالی می‌شدند و از طریق شبکه به یک پردازنده تصویر در UCSB بازگردانده می‌شدند که در آنجا می‌شد تغییرات بیشتری رویشان اعمال شود. آزمایشگاه UCSB با تجهیزات پردازش تصویر سفارشی مجهز شده بود و محققان UCSB ریاضیات سطح بالا را به خروجی‌های گرافیکی برای سایر پایگاه‌ها ترجمه می‌کردند. تا آگوست ۱۹۷۳، در حالی که TCP هنوز در مرحله طراحی بود، ترافیک به میانگین روزانه ۳.۲ میلیون بسته رسیده بود.

از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵، شبکه با نرخ حدود یک نود جدید در هر ماه گسترش می‌یافت. رشد شبکه مطابق با دیدگاه اولیه لری رابرتز که در آن شبکه مملو از تامین کنندگان منابع بزرگ بود، پیش می‌رفت. در این زمینه، دارپا به طرز شگفت انگیزی موفق شده بود. اما اثر آن عدم تعادل عرضه و تقاضا بود. ارائه دهندگان منابع بسیار زیاد بودند و در آن سو کاربران کافی وجود نداشت. معرفی IMPهای ترمینالی، ابتدا در Mitre و سپس در مرکز تحقیقات Ames ناسا و اداره ملی استانداردها با حداکثر شصت و سه ترمینال، به تعادل بخشی کمک کرد. دسترسی مستقیم به پایگاه‌های میزبان در حال کاهش بود. به عنوان مثال، ماشین میزبان در UCSB به کامپیوترهای کوچکی در بخش‌های علوم سیاسی، فیزیک و شیمی متصل شد. الگوهای مشابهی در سراسر نقشه شبکه درحال گسترش بود.

مانند بسیاری از پایگاه‌های میزبان اولیه آرپانت، مرکز محاسبات پیشرفته دانشگاه ایلینوی به خاطر منابعی که می‌توانست به سایر کاربران شبکه ارائه دهد، جزو پایگاه‌های اصلی انتخاب شده بود. در زمانی که رابرتز در حال طراحی شبکه بود، ایلینوی قرار بود میزبان رایانه قدرتمند و جدیدی به نام ILLIAC IV شود. یک کامپیوتر پرسرعت، عظیم و بی‌نظیر در حال ساخت توسط شرکت باروز در پائولی پنسیلوانیا. این رایانه به طور قطع موجب جلب توجه و جذب محققان از سراسر کشور می‌گردید.

البته تغییر غیرمنتظره‌ای در برنامه‌ریزی منجر شد تا دانشگاه ایلینوی به جای ارائه‌دهنده منابع، نخستین مصرف‌کننده بزرگ شبکه شود. دانشجویان پردیس Urbana معتقد بودند که ILLIAC IV قرار است برای شبیه‌سازی سناریوهای بمباران جنگ ویتنام و انجام تحقیقات فوق سری در محوطه دانشگاه استفاده شود. با شروع اعتراضات دانشجویی علیه نصب آن، مدیران دانشگاه نگران توانایی خود در محافظت از ILLIAC IV شدند. زمانی که باروز ساخت دستگاه را به پایان رساند، آن را به یک مرکز امن‌تر تحت مدیریت ناسا ارسال کرد.

اما مرکز محاسبات پیشرفته، از قبل از این جریان، IMP و دسترسی کامل به شبکه را گرفته بود. محققان این مرکز به سرعت از توانایی جدید اتصال به منابع محاسباتی از راه دور استفاده کردند؛ در واقع آنقدر سریع که اجاره ماهانه ۴۰,۰۰۰ دلاری رایانه باروز B6700 قدرتمند خود را لغو کردند و به جای آن، دانشگاه شروع به عقد قرارداد برای خدمات کامپیوتری از طریق آرپانت کرد. با این کار، مرکز محاسبات هزینه‌های خود را تقریبا نصف کرد. این همان مقیاس اقتصادی بود که رابرتز در ذهن داشت، اما به میزانی فراتر از انتظار همگان محقق شد. به زودی، این مرکز بیش از ۹۰ درصد از منابع کامپیوتری خود را از طریق شبکه تامین می‌کرد.

محبوبیت پایگاه‌های داده بزرگ و پراکنده در سراسر شبکه در حال افزایش بود. شركت Computer Corporation of America ماشيني به نام ديتا كامپيوتر داشت كه اساسا يك انبار اطلاعات بود و داده‌هاي آب و هوا و لرزه‌اي، شبانه‌روز به دستگاه وارد مي‌شدند. ورود هر هفته صدها نفر به این پایگاه، آن را برای چندین سال به شلوغ‌ترین پایگاه شبکه تبدیل کرد.

با توجه به انبارهای جدید داده، شبکه آرپانت موفق شد توجه محققان رایانه در حوزه‌های مختلف را جلب کند. دسترسی به شبکه هنوز محدود به پایگاه‌های دارای قرارداد با دارپا بود اما تنوع کاربران در این پایگاه‌ها، یک جامعه از کاربران مختلف از مهندسان و محققان رایانه که شبکه آرپانت را ساخته بودند، ایجاد کرد. برنامه‌نویسانی که در مطالعات پزشکی کار می‌کردند می‌توانستند از پایگاه داده غنی MEDLINE کتابخانه ملی پزشکی استفاده کنند. دانشکده بهداشت عمومی UCLA نیز یک پایگاه داده تجربی از ارزیابی‌های برنامه سلامت روان راه اندازی کرده بود.

برای خدمت به جامعه کاربران رو به رشد، محققان SRI منبع منحصر به فردی به نام خبرنامه آرپانت را در مارس ۱۹۷۳ ایجاد کردند. این مجله به صورت ماهانه به صورت کاغذی و نیز از طریق شبکه توزیع می‌شد. و ترکیبی بود از فهرست کنفرانس‌ها، بروزرسانی‌های پایگاه‌ها، چکیده مقالات فنی، و پر بود از اصطلاحات تخصصی کامپیوتری. یکی از مهم‌ترین بخش‌های اخبار آرپانت، سری ((بررسی سایت)) بود، که در آن، مدیران سیستم از لیست رو به رشد رایانه‌های میزبان، در مورد فعالیتشان، توضیح می‌دادند. در ماه مه ۱۹۷۳، دانشگاه کیس وسترن رزرو، که خدمات کامپیوتری را به کاربران شبکه می‌فروخت، PDP-10 خود را با عباراتی توصیف کرد که کاملا شبیه آگهی روزنامه‌ها به نظر می‌رسید: ((دانشگاه آماده همکاری‌های متقابل با دیگر سایت‌ها برای اشتراک گذاری منابع و همچنین فروش منابع محاسباتی است.))

برقراری ارتباط با کامپیوتر و استفاده از منابع راه دور هنوز فرآیندی دشوار بود. در بیشتر موارد، شبکه هنوز محیطی غیردوستانه برای کاربران بود و به دانش نسبتا پیشرفته برنامه نویسی و درک سیستم‌های متنوعی که روی میزبان‌ها اجرا می‌شد، نیاز داشت. تقاضا در میان کاربران برای برنامه‌های کاربردی ((سطح بالاتر)) با هدف کمک به کاربران برای استفاده از منابع متنوع در حال افزایش بود. برنامه‌های انتقال فایل و تل‌نت وجود داشتند، اما جامعه کاربران ابزارهای بیشتری مانند ویرایشگرهای رایج و سرویس‌های مدیریتی می‌خواستند.

مرکز اطلاعات شبکه SRI تعداد کاربران فعلی را حدود دو هزار نفر تخمین زد. اما یک گروه تازه تاسیس شبکه به نام USING به این نتیجه رسیده بود که شکافی بین طراحی منابع شبکه و نیاز کاربران وجود دارد. با تصور خود به عنوان یک گروه لابی‌گر یا اتحادیه کاربران، USING بلافاصله شروع به تهیه طرح‌ها و توصیه‌هایی برای بهبود ارائه خدمات رایانه‌ای از طریق آرپانت کرد.

اما دارپا علاقه‌ای به تقسیم اختیارات با یک گروه ناظر مستقل کوچک متشکل از افرادی که سازمان، آن‌ها را به عنوان مسافران خودروی آزمایشی خود می‌دید، نداشت. پس از حدود ۹ ماه، یکی از مدیر برنامه‌های دارپا به نام کریگ فیلدز Craig Fields ، یادداشتی هشدارآمیز با این مضمون که از حد خود فراتر رفته‌اید، خطاب به این گروه ارسال کرد. بدون بودجه و یا حمایت رسمی برای تلاش‌هایشان، USING به حالت تعلیق درآمد، حالتی که هرگز از آن بیرون نیامد.

با بالا رفتن اهمیت شبکه، مشکلات دیگری نیز برای دارپا ایجاد شد. مانند شورش USING، بیشتر آنها اموری نسبتا جزئی بودند. اما به طور مجموع نشاندهنده تنش‌های مداوم مربوط به نظارت دارپا بر شبکه بودند. یکی از نواحی تنش مربوط به مدیران پنتاگون دارپا بود. به طور خاص IPTO موفق شد از تحقیقات آشکار نظامی دوری کند. اگرچه دانشجویان ایلینوی در مورد استفاده از الیاک چهار برای شبیه سازی ماموریت‌های بمباران علیه ویتنام شمالی اشتباه کرده بودند، طرح‌هایی برای استفاده از آن در سناریوهای حمله هسته‌ای علیه اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. به طور مشابه، محققان از انواع اطلاعات لرزه‌ای ذخیره شده در سرور پایگاه داده شرکت CCA برای پشتیبانی از پروژه‌های پنتاگون از جمله آزمایش‌های اتمی زیرزمینی، استفاده می‌کردند.

در اواخر دهه ۱۹۶۰، بحران‌های سیاسی فزاینده (اعم از خشونت آمیز و غیرخشونت آمیز) ارتش ایالات متحده را غافلگیر کرد. اطلاعات ارتش همه چیز را در مورد پراگ، برلین و مسکو می‌دانست، اما اکنون پنتاگون در حال بررسی نیوآرک، دیترویت و شیکاگو بود. ارتش اطلاعاتی را از ده‌ها شهر ایالات متحده در مورد موقعیت ایستگاه‌های پلیس و آتش نشانی، بیمارستان‌ها و غیره جمع آوری کرد. یکی از اعضای پنتاگون فکر کرد که ایده خوبی است که آشوبگران محلی را هم زیرنظر داشته باشند.

در سال ۱۹۷۲ اعتراض عمومی به جمع آوری اطلاعات توسط ارتش بالا گرفت و دستور نابودی فوری پرونده‌ها صادر شد. اما سه سال بعد، ادعاهایی مطرح شد مبنی بر اینکه افسران اطلاعاتی ارتش از آرپانت برای انتقال پرونده‌ها به مکانی جدید استفاده کرده‌اند. با انتشار این داستان، بسیاری از آمریکایی‌ها، تازه از وجود چیزی به نام آرپانت خبردار شدند. این داستان به خشم عموم افزود و نتیجه آن تحقیقات سنا بود که در آن از دارپا خواسته شد تا توضیح دهد شبکه آرپانت چگونه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در نهایت با بررسی صدها رول پرینت تله‌تایپ که در بایگانی خاک گرفته BBN ذخیره شده بود، دارپا ثابت کرد که فایل‌های ارتش در آرپانت منتقل نشده‌اند. دارپا تبرئه شد، اما درگیری با فعالیت‌های مخفی ارتش آخرین چیزی بود که آرپانت به آن نیاز داشت.

تغییرات در دارپا

بحث در مورد اینکه چگونه دارپا در نهایت مسئولیت عملیاتی شبکه را واگذار خواهد کرد، از حدود سال ۱۹۷۱ آغاز شده بود. دارپا برای ارتباط مراکز پژوهشی پیشرو در علوم کامپیوتر آمریکا تلاش کرد و اکنون به این هدف دست یافته بود. ماموریت آن تحقیق بود، نه اداره یک شبکه. حال که سیستم راه‌اندازی شده بود، تحمیل باری بر سایر اولویت‌های دارپا بود. زمان آن رسیده بود که دارپا نقش ارائه دهنده خدمات را کنار بگذارد.

مدیریت این انتقال امر حساسی بود. آرپانت اکنون یک ابزار ارزشمند بود و هدف رابرتز اطمینان از توسعه مداوم آن بود. او چندین بررسی را برای کمک به تعیین بهترین گزینه درخواست داد. به نظر می‌رسید بهترین مسیر برای حفظ تلاش‌های تحقیقاتی شبکه، فروش آن به یک پیمانکار خصوصی است. اما آن را به چه کسی بفروشند؟ بازار شبکه‌های ارتباطی داده تا حد زیادی هنوز نامشخص بود و شرکت‌های بزرگ مخابراتی مثل همیشه نسبت به فناوری دارپا شک داشتند.

وقتی رابرتز با AT&T تماس گرفت تا ببیند آیا می‌خواهند آرپانت را تصاحب کنند، AT&T کمیته‌ای از کارکنان و آزمایشگاه‌های بل را تشکیل داد و این ایده را برای ماه‌ها مطالعه کرد. AT&T می‌توانست این شبکه را به عنوان یک سرویس انحصاری در اختیار بگیرد، اما در نهایت از این کار خودداری کرد. رابرتز گفت: ((آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که فناوری بسته‌ها با شبکه AT&T ناسازگار است.))

دیگران نسبت به چشم انداز شبکه‌های کامپیوتری چندان کور نبودند. در جولای ۱۹۷۲، سه تن از مهندسین BBN را ترک کردند تا شرکتی تجاری به نام Packet Communications Incorporated را تاسیس کنند. خود BBN نیز در مورد خرید شبکه و راه اندازی یک شرکت تابعه برای مدیریت آن با رابرتز صحبت کرد. شرکت‌های کوچک، تخصصی و تجاری مانند اینها، راه حل آشکار مشکل دارپا بودند.

اما به زودی رابرتز با مشکل جدیدی روبرو شد. در اوایل سال ۱۹۷۳، BBN او را ترغیب کرد تا مدیریت زیرمجموعه جدیدی به نام TELENET (با تل‌نت، برنامه‌ای برای ورود از راه دور اشتباه نشود) را برعهده بگیرد که قرار بود سرویس سوئیچینگ بسته اختصاصی را به بازار عرضه کند. رابرتز که اکنون قادر به پیشنهاد فروش آرپانت توسط دولت به TELENET نبود، ترتیبی داد تا آرپانت به طور موقت به آژانس ارتباطات دفاعی (همان آژانسی که باران ده سال پیش اجازه نداد که شبکه‌اش را بسازد) منتقل شود. ژنرال‌ها، سرگردها و کاپیتان‌ها هنوز کمی بیشتر از AT&T پذیرای ایده یک شبکه سوئیچینگ بسته بودند، اما رابرتز انتظار داشت که این فقط یک انتقال موقت باشد.

رابرتز با تصمیم به پذیرش مقام مدیریت در TELENET، اکنون وظیفه یافتن جانشینش را بر عهده داشت. اما دفتر تکنیک‌های پردازش اطلاعات دارپا دیگر جذابیت پیشین خود را برای محققین دانشگاهی نداشت. رابرتز به چندین محقق ارشد در دانشگاه‌ها مراجعه کرد، اما افرادی که برنامه‌های تحقیقاتی فعالی داشتند، نمی‌خواستند کارشان را ترک کنند. دیگران هم نگران کاهش حقوقی بودند که باید با آمدن به دفتر دارپا می‌پذیرفتند.

هنگامی که لیکلایدر از مشکلات رابرتز آگاه شد، پیشنهاد داد که اگر نیاز باشد، به کار خود باز می‌گردد. رابرتز می‌دانست که این فقط یک تعارف از سوی لیکلایدر است. لیک اکنون با خوشحالی به MIT برگشته بود. اما پس از شش ماه جستجو، رابرتز به این نتیجه رسید که انتخاب دیگری ندارد. زمانی که رابرتز با دفتر لیک در MIT تماس گرفت، به او گفتند که لیک در یک تور پیاده روی در انگلستان است. رابرتز او را در وسط ولز پیدا کرد و از او پرسید که آیا هنوز سر حرفش هست. لیکلایدر گفت بله. یکی از همکاران رابرتز به یاد می‌آورد: ((هیچ وقت لری را به اندازه زمانی که بالاخره جانشین خود را پیدا کرد، خوشحال ندیدم، زیرا او آماده رفتن بود. به نظرم بخشی از شادی او به خاطر این بود که لیک تصمیم گرفت کار را بپذیرد. زیرا لیک را دوست داشت، همه داشتند.))

یکی از اولین مسائلی که لیک پس از بازگشت با آن مواجه شد، مشکلی ناخوشایند مربوط به BBN، کارفرمای گذشته او بود. BBN از انتشار کد مرجع IMP (برنامه عملیاتی اصلی که پنج سال قبل توسط بچه‌های IMP نوشته شده بود) امتناع می‌کرد.

تمایل آشکار BBN در کنترل تمامی جنبه‌های شبکه از همان ابتدا تنش خاصی ایجاد می‌کرد. لن کلاین راک و گروهش در مرکز اندازه‌گیری شبکه UCLA آن را بسیار آزاردهنده می‌دانستند. وظیفه مرکز، یافتن مشکلات در شبکه بود، اما وقتی این کار را انجام می‌داد، BBN از کمک کردن خودداری می‌کرد. کلاین راک می‌گوید: ((هر زمان که یک اشکال نرم‌افزاری یا ناکارآمدی پیدا می‌کردیم، به طور خاص به هارت هشدار می‌دادیم و معمولا با یک برخورد سرد مواجه می‌شدیم و به ما می‌گفت: ((ببین، شبکه در حال کار است، من یک شبکه درحال اجرا دارم و نظر شما را در صف بررسی قرار می‌دهیم.)) ما خودمان نمی‌توانستیم آن مشکلات را درست کنیم زیرا دسترسی به کد مرجعش نداشتیم.))

موضوع مالکیت معنوی سرانجام زمانی به اوج رسید که مهندسانی که BBN را برای تاسیس شرکت خود، ترک کرده بودند، از کارفرمای سابق خود درخواست کد مرجع IMP را کردند. وقتی BBN امتناع کرد، آنها به دارپا مراجعه کردند. در حالی که اختصاصی نگه داشتن کد مرجع معمولا در انحصار شرکتی است که آن را توسعه می‌دهد، کد مرجع IMP متفاوت بود، زیرا توسط BBN و با بودجه فدرال توسعه داده شده بود. علاوه بر این، BBN در میانه راه اندازی شرکت تابعه TELENET بود که با شرکتی که توسط مهندسان درحال راه اندازی بود، رقابت می‌کرد. در دارپا نگرانی وجود داشت مبنی بر اینکه اگر کسی در کنگره یا بخش مطبوعاتی متوجه شود که به جز شرکت تابعه BBN، کس دیگری به فناوری IMP تحت حمایت وزارت دفاع دسترسی ندارد، ممکن است آژانس با مشکل جدی روبرو شود.

فرانک هارت و دیو والدن در BBN استدلال کردند که از آنجایی که کد مرجع به طور مکرر برای بهبود عملکرد یا رفع باگ‌ها تغییر می‌کند، شرکت تمایلی به توزیع نرم‌افزاری که در آینده منسوخ خواهد شد، ندارد. این شرکت موضع خود را حفظ کرد.

استیو کراکر که در آن زمان به عنوان مدیر برنامه دارپا، بر بیشتر قراردادهای BBN نظارت داشت، مسئولیت این وضعیت را بر عهده گرفت. او کنترل سالانه حدود ۶ میلیون دلار معادل یک چهارم از درآمد BBN را در دست داشت. او گفت: ((من به طور جدی در نظر داشتم، تمام کارهایی را که در BBN پشتیبانی می‌کردیم به مکانی دیگر منتقل کنم، زیرا نمی‌توانستیم با آنها در مورد مالکیت کد IMP به نتیجه برسیم.)) او این موضوع را به BBN اطلاع داد.

لیک رابطه‌ای طولانی با BBN داشت و برای افراد آنجا احترام زیادی قائل بود، اما از وضعیت فعلی ناراضی بود. واکنش جامعه کامپیوتر نیز تقریبا همین بود. در نهایت، در پاسخ مستقیم به تهدید کراکر، BBN موافقت کرد که کد را به هر کسی که آن را درخواست کند، تحویل دهد و صرفا هزینه‌ای ناچیز برای رسیدگی به درخواست دریافت کند. کراکر گفت: ((این اولین مورد از مسائل بسیار جدی‌تر حقوق مالکیت معنوی بود که در طول دهه‌های بعد، در سراسر صنعت ظاهر شد.))

با کمک باب کان، لیکلایدر همچنین کار انتقال شبکه به آژانس ارتباطات دفاعی را به پایان رساند. علیرغم تحقیقات قبلی رابرتز مبنی بر فروش شبکه، قوانین فدرال ایجاب می‌کرد که منابع با ارزشی مانند آرپانت، تا زمانی که بی‌نیازی‌شان در صنعت دفاعی توسط وزارت دفاع تشخیص داده نشود، نمی‌توانند به بخش خصوصی فروخته شوند. سازمان در نهایت تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد. در تابستان ۱۹۷۵، مدیریت شبکه از دارپا به آژانس ارتباطات دفاعی واگذار شد. از این پس، سیاست‌گذاری عملیاتی شبکه توسط این سازمان انجام می‌شد. مانند تصمیم گیری در مواردی مانند مکان و زمان نصب نودهای جدید و پیکربندی خطوط داده. همچنین BBN قرارداد عملیات شبکه را برای خود حفظ کرد که به این معنی بود که شرکت تصمیمات اتخاذ شده توسط سازمان ارتباطات دفاعی را اجرا می‌کرد. مدت کوتاهی پس از انجام این انتقال، لیک به MIT بازگشت، جایی که باقی‌مانده دوران حرفه‌ای خود را در آنجا سپری کرد.

خیلی زود افراد BBN متوجه افزایش تعداد فرم‌ها شدند؛ فرم‌هایی که حتی برای کوچک‌ترین کار‌ها باید پر می‌شدند. بوروکراسی DCA بسیاری از افراد دانشگاه را نیز آزرده می‌کرد. برایان رید به یاد می‌آورد: ((آژانس یک طوفان از یادداشت‌هایی از سرهنگ‌ها و ژنرال‌ها درباره کارهایی که شما مجاز به انجام آن بودید و کارهایی که مجاز نبودید را تهیه کرده بود.)) چند ماه پس از اینکه این سازمان، مدیریت آرپانت را به دست گرفت، چند نفر از دانشجویان فارغ التحصیل در بخش علوم کامپیوتر استنفورد با لباس سرهنگی به یک مهمانی هالووین رفتند.

دارپا با رهایی از کارهای روزمره مدیریتی، اکنون می‌توانست بر توسعه پروتکل‌های جدید CATENET تمرکز کند. تا سال ۱۹۷۵، یوگن دالال Yogen Dalal ، دانشجوی فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد، پروتکل کنترل انتقال را از مقاله ۱۹۷۴ سرف و کان به مجموعه کاملی از مشخصات تبدیل کرد. مشخصات TCP برای اجرای همزمان به سه مکان جداگانه ارسال شد: BBN، آزمایشگاه کامپیوتر سرف در استنفورد و دانشگاه کالج لندن.

تقریبا در همان زمان، کان و استیو کراکر شروع به صحبت با سرف در مورد پذیرفتن عنوان مدیر برنامه دارپا در واشنگتن کردند. سرف به یاد می‌آورد: ((من به آنجا پرواز کردم و در یک طوفان برفی بزرگ فرود آمدم و فکر کردم که نمی‌خواهم در این قسمت از کشور زندگی کنم. پس گفتم، نه. اما دلیل واقعی این بود که می‌ترسیدم نتوانم کارم را به خوبی انجام دهم. فکر می‌کردم موقعیت بزرگی است و اگر اشتباه کنم، همه خواهند فهمید.))

یک سال بعد، کان و کراکر دوباره تلاش کردند. این بار سرف پذیرفت. سرف گفت: ((من از کارهای پراکنده در استنفورد، کمی خسته شده بودم. هیچ تحقیقی نمی‌توانستم انجام بدم بنابراین فکر کردم، چرا به دارپا نروم و تاثیر بیشتری داشته باشم، زیرا به جای بودجه‌های اندکی که در استنفورد می‌گرفتم، در دارپا این فرصت را داشتم که با پول بیشتر، تاثیر بیشتری داشته باشم.))

به عنوان مدیر برنامه، مسئولیت شبکه رادیویی، ماهواره‌ای و برنامه‌های تحقیقاتی که امروزه به سادگی اینترنت آرپا نامیده می‌شود، به سرف سپرده شد. سرف همچنین به شدت بر روی اصلاح مشخصات TCP کار کرد. سرانجام نقطه عطفی در اکتبر ۱۹۷۷ رخ داد، زمانی که سرف و کان و ده‌ها نفر دیگر اولین سیستم سه شبکه‌ای متشکل از شبکه رادیویی، آرپانت و شبکه ماهواره‌ای را که همه به طور هماهنگ کار می‌کردند را نشان دادند. پیام‌ها از منطقه خلیج سانفرانسیسکو از طریق یک شبکه رادیویی، سپس آرپانت و سپس با یک لینک ماهواره‌ای اختصاصی مستقیم به لندن، و سپس مجددا از طریق شبکه ماهواره‌ای به آرپانت و در نهایت به موسسه علوم اطلاعات دانشگاه کالیفرنیای جنوبی ( ISI Information Sciences Institute ) در مارینا دل ری می‌رسیدند. بسته‌ها ۹۴,۰۰۰ مایل را بدون از دست دادن حتی یک بیت طی کردند.

سرف، پستل و دنی کوهن، همکار پستل در ISI، در اوایل سال ۱۹۷۸، در خلال وقفه‌ای در جلسه‌ای مربوط به TCP به ریاست سرف، در یک راهرو با هم بحث کردند. پستل به یاد می‌آورد: ((ما بر روی یک تکه مقوای بزرگ که آن را به دیوار راهرو تکیه داده بودیم، نمودار می‌کشیدیم.)) هنگامی که جلسه از سر گرفته شد، سه نفر ایده‌شان را به افراد حاضر ارائه کردند: قطعه‌ای از پروتکل کنترل انتقال را که به مسیریابی بسته‌ها می‌پردازد را جدا کنید و یک پروتکل اینترنتی جداگانه یا IP Internet Protocol ، بسازید.

پس از این تقسیم، TCP مسئول تجزیه پیام‌ها به دیتاگرام، جمع‌آوری مجدد آن‌ها در انتهای مسیر، شناسایی خطاها، ارسال مجدد هر چیزی که گم می‌شود و بازگرداندن بسته‌ها به ترتیب مناسب خواهد بود. و پروتکل اینترنت یا آی‌پی، مسئول مسیریابی هرکدام از دیتاگرام‌ها است.

پستل به یاد می آورد: ((به یاد دارم که یک دستورالعمل کلی در مورد آنچه در آی‌پی در مقابل آنچه در TCP وجود دارد، داشتم. قانون این بود، ((آیا گیت‌وی‌ها برای جابجایی بسته به این اطلاعات نیاز دارند؟)) اگر نه، پس این اطلاعات مربوط به IP نمی‌شود.)) این تغییر در پروتکل، تحت تاثیر یک گروه از مهندسان مرکز پژوهشی شرکت زیراکس در پالو آلتو بود که در سمینار استنفورد حضور داشتند. تیم زیراکس با تعریف خانواده‌ای از پروتکل‌ها به نام بسته جهانی PARC یا PUP PARC Universal Packet ، مسائل مشابهی را در مقیاسی کوچک‌تر و اختصاصی حل کرده بود. پس از تصمیم پستل مبنی بر ایجاد یک پروتکل جداگانه، کار خود را برای اطمینان از اجرای آن آغاز کرد. با جداسازی کامل پروتکل‌ها، اکنون امکان ساخت گیت‌وی‌های سریع و نسبتا ارزان وجود داشت که به نوبه خود باعث رشد اینترنت می‌شد. در سال ۱۹۷۸، TCP رسما به TCP/IP تبدیل شد.

اترنت

در سال ۱۹۷۳، درست زمانی که سرف و کان همکاری خود را بر روی مفهوم اینترنت‌سازی شبکه آغاز کردند، باب متکالف در زیراکس PARC در حال اختراع زیرساخت‌های تکنولوژیک نوع جدیدی از شبکه بود. شبکه متکالف که یک شبکه کم مسافت یا محلی local نامیده می‌شد، کامپیوترها را نه در شهرهای مختلف بلکه در اتاق‌های مختلف به هم متصل می‌کرد.

متکالف مدرک کارشناسی خود را در رشته مهندسی برق و مدیریت از MIT دریافت کرده بود و برای تحصیلات تکمیلی وارد هاروارد شد. اما بلافاصله از هاروارد متنفر شد. او گفت: ((هاروارد پر از آدم‌های قدیمی پولدار است. MIT پر از آدم‌های بی‌پول است. همه چیز مربوط به طبقه اجتماعی است.))

متکالف در MIT مشغول به کار شد و در آنجا احساس راحتی بیشتری کرد. موسسه در شرف پیوستن به آرپانت بود که به او ماموریت داده شد تا رابط بین PDP-10 و IMP را بسازد. هاروارد نیز یک PDP-10 داشت و متکالف پیشنهاد داد که همان رابط را برای هاروارد نیز بسازد. اما مسئولان شبکه در هاروارد این پیشنهاد را رد کردند. متکالف گفت: ((آنها گفتند که نمی‌توانند به یک دانشجوی فارغ التحصیل اجازه دهند کاری به این مهمی را انجام دهد.)) مقامات هاروارد تصمیم گرفتند که BBN این کار را انجام دهد. BBN هم این کار را به دانشجوی فارغ التحصیل خود، بن بارکر، داد که او نیز جان مک کویلان، یکی از دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد را برای کمک استخدام کرد.

با وجود اینکه متکالف در هاروارد ثبت نام کرد، اما برای کار بر روی پایان‌نامه‌اش که مروری بر شبکه آرپانت بود، در MIT ماند. هنگامی که متکالف کارش را ارائه کرد، هاروارد پایان نامه تمام شده را با عنوان بی‌توجهی به بخش نظری (به او گفته شد بیش از حد مهندسی است و بخش تئوری آن کم است) رد کرد. این رد برای متکالف که به تازگی در مرکز تحقیقات پالو آلتو شرکت زیراکس پس از متقاعد کردن همسرش برای ترک شغلش و همراهی او، پذیرفته شده بود، شرم آور بود. او به هر حال به زیراکس PARC رفت و شروع به جستجوی موضوعی تئوری برای پایان نامه‌اش.

سپس در سال ۱۹۷۲، زمانی که در کارهای مرتبط با دارپا در PARC مشغول بود، شبی متکالف در خانه دوستش استیو کراکر در واشنگتن اقامت داشت. کراکر تعدادی از بهترین افراد فنی را از پایگاه‌های اولیه آرپانت، برای کمک به پایگاه‌های جدید گرد هم آورده بود و این افراد را ((تسهیل‌کنندگان شبکه)) نامید. متکالف، که در MIT به متخصص آرپانت تبدیل شده بود، یکی از آنها بود.

کراکر به تازگی نورم آبرامسون، معمار اصلی شبکه الوها در دانشگاه هاوایی را ملاقات کرده بود و در شب ملاقات متکالف، یکی از مقالات آبرامسون در مورد شبکه الوها را بیرون از کتابخانه جا گذاشته بود. متکالف آن را برداشت و قبل از خواب خواند. مقاله او را تا دیروقت بیدار نگه داشت. او گفت: ((ریاضی حاکم بر مقاله نه تنها آشنا بود، بلکه خشم برانگیز بود، زیرا آنها از فرضیات نادقیق رایج استفاده کرده بودند تا مدل‌هایشان کار کنند.))

برخورد اتفاقی متکالف با مقاله آبرامسون زندگی او را تغییر داد. ((من تصمیم گرفتم یک مدل جدید برای سیستم الوها بسازم.)) در عرض چند هفته، او در سفری تحت حمایت زیراکس به دانشگاه هاوایی رفت. او یک ماه ماند و قبل از بازگشت به خانه، تجزیه و تحلیل گسترده‌ای از سیستم الوها را به پایان نامه خود اضافه کرد. این همان تقویت تئوری مورد نیاز پایان نامه بود. وقتی دوباره کار را ارسال کرد، پذیرفته شد.

اما سیستم الوها، به متکالف، خیلی بیشتر از یک دکترا داد. زیراکس PARC در حال توسعه یکی از اولین کامپیوترهای شخصی به نام Alto بود. شرکت متوجه شد که مشتریان می‌خواهند ماشین‌ها را به هم وصل کنند، بنابراین به متکالف، یکی از کارشناسان شبکه‌های ساکن، وظیفه اتصال آلتوها به یکدیگر را محول کرد. بدون استفاد از مدل ذخیره و ارسال، جلوگیری از برخورد بسته‌های داده غیرممکن بود. اما برای سیستمی که قرار بود در یک ساختمان اداری کار کند، ساخت صرفا مدل کوچک‌تر آرپانت به همراه زیرشبکه‌ای از رایانه‌های ذخیره‌سازی و ارسال، مانند IMPها، گران تمام می‌شد.

متکالف ایده‌ای داشت که مستقیما از الوهانت الهام گرفته شده بود؛ او آن را شبکه الوها آلتو نامید: اجازه دهید بسته‌های داده با هم برخورد کنند، سپس در یک زمان تصادفی دیگر، دوباره ارسال شوند. اما ایده متکالف از چند جهت با سیستم هاوایی تفاوت داشت. شبکه او هزار بار سریع‌تر از الوهانت خواهد بود. همچنین شامل تشخیص برخورد می‌شد. اما شاید مهم‌تر از همه این بود که شبکه متکالف سیمی بود، نه توسط امواج رادیویی و بر روی کابل‌هایی که رایانه‌ها را در اتاق‌های مختلف یا در میان بخش‌هایی از ساختمان‌ها به هم متصل می‌کنند، اجرا می‌شد.

یک کامپیوتر که می‌خواهد بسته داده‌ای را به دستگاه دیگری ارسال کند (مثلا به یک پرینتر) به ترافیک کابل گوش می‌داد. اگر رایانه تداخلی در ارسال‌ها تشخیص دهد، معمولا برای چند هزارم ثانیه منتظر می‌ماند. هنگامی که کابل ساکت شد، کامپیوتر شروع به ارسال بسته خود می‌کرد. اگر در حین انتقال، دوباره برخوردی را تشخیص دهد، می‌ایستاد و قبل از تلاش مجدد دوباره صبر می‌کرد (معمولا چند صد میکروثانیه). در هر دو مورد، رایانه تاخیر را به‌طور تصادفی انتخاب می‌کند تا احتمال ارسال مجدد در همان لحظه ایجاد تداخل را به حداقل برساند. با شلوغ‌تر شدن شبکه، کامپیوترها عقب می‌نشستند و در فواصل تصادفی طولانی‌تری دوباره تلاش می‌کردند. این روند سبب کارایی بالای فرایند و ثبات شبکه می‌شد.

باتلر لمپسون Butler Lampson که برای توسعه این ایده به متکالف کمک کرد، سیستم را چنین توصیف کرد: ((تصور کنید در یک مهمانی هستید و چندین نفر در اطراف ایستاده‌اند و مشغول گفت‌وگو هستند. حرف یک نفر تمام می‌شود و دیگری می‌خواهد حرف بزند. خب، هیچ تضمینی وجود ندارد که فقط یک نفر بخواهد صحبت کند. شاید چند نفر بخواهند. غیر معمول نیست که دو نفر همزمان شروع به صحبت کنند. اما معمولا چه اتفاقی می‌افتد؟ معمولا هر دو متوقف می‌شوند و بعد از کمی تردید، یکی از آن دو دوباره شروع به صحبت می‌کند.))

متکالف و لمپسون، همراه با محققان زیراکس، دیوید بوگز David Boggs و چاک تاکر Chuck Thacker ، اولین سیستم آلتو الوها خود را در آزمایشگاه باب تیلور در زیراکس PARC ساختند. همراه با شوق زیاد آنها، سیستم کار کرد. در ماه مه ۱۹۷۳ متکالف نامی را پیشنهاد کرد که از روی محیط نورانی فرضی در نظر گرفته شده توسط فیزیکدانان قرن نوزدهم برای توضیح چگونگی عبور نور از فضای خلا(اتر)، برداشته بود. او نام سیستم را به اترنت Ethernet تغییر داد.

CSNET

آژانس ارتباطات دفاعی و سرپرست فعلی آرپانت، تنها سازمان تحقیق و توسعه واشنگتن نبود که به شکل بروکراتیک رشد کرده بود. در هیچ کجای واشنگتن دیگر نمی‌توانستید با ایده یک پروژه وارد دفتر رئیس خود شوید و بیست دقیقه بعد با یک میلیون دلار بودجه از آنجا خارج شوید. در اواسط دهه ۱۹۷۰، تنها سازمانی که شباهتی به آرپای قدیم داشت، بنیاد ملی علوم( NSF National Science Foundation ) بود. این بنیاد در سال ۱۹۵۰ با هدف ارتقای پیشرفت در علم و تامین بودجه تحقیقات پایه و تقویت آموزش در علم ایجاد شد. در اواخر دهه ۱۹۷۰، فعالیت این بنیاد در حوزه محاسبات در حال افزایش بود.

NSF نه تنها منبع جدید حمایت‌های مالی بود، بلکه تنها سازمانی بود که مقامات آن می‌توانستند به نمایندگی از کل جامعه علمی عمل کنند. دارپا پایگاه تحقیقاتی و فناوری جدید را فراهم کرد. اکنون NSF آن را به یک جامعه بزرگتر منتقل می‌کرد.

مقامات NSF برای مدتی علاقه‌مند به ایجاد شبکه‌ای برای جامعه دانشگاهی علوم کامپیوتر بودند. در گزارشی در سال ۱۹۷۴، یک کمیته مشورتی NSF به این نتیجه رسید که چنین خدماتی ((محیطی را ایجاد می‌کند که ارتباطات پیشرفته، همکاری و به اشتراک‌گذاری منابع را بین محققانی که از نظر جغرافیایی جدا یا منزوی هستند، تسهیل می‌کند.)) در آن مقطع، NSF عمدتا در تلاش برای ترویج رشته علوم کامپیوتر متمرکز بود. از آنجایی که علوم کامپیوتر در اکثر دانشگاه‌ها یک رشته نوپا بود، بنابراین چیز چندانی از این ایده به دست نیامد.

در دهه ۷۰ میلادی، دپارتمان‌های علوم کامپیوتر به صورت قارچ گونه رشد کردند. مزایای آرپانت اکنون واضح بود. ارتباط الکترونیکی سریع با همکاران و به اشتراک‌گذاری آسان منابع به این معنی بود که کارهایی که معمولا هفته‌ها طول می‌کشید، اکنون در چند ساعت به پایان می‌رسیدند. پست الکترونیک دنیای جدیدی از سامیزدات‌های نشریه‌های زیر زمینی سریع را ایجاد کرد و جایگزین خدمات پستی و کنفرانس‌های گاه به گاه شد. این شبکه به همان اندازه که تلسکوپ برای اخترشناسان ضروری بود، برای تحقیقات علوم رایانه ضروری شده بود.

آرپانت جامعه محققان رایانه را به دو دسته دارای اتصال و عدم اتصال تقسیم کرد. در سال ۱۹۷۹ حدود ۱۲۰ دپارتمان علوم کامپیوتر دانشگاهی در سراسر کشور وجود داشت، اما تنها پانزده پایگاه از شصت و یک پایگاه آرپانت در دانشگاه‌ها قرار داشتند. اساتید و دانشجویان فارغ التحصیل شروع به پذیرش یا رد پیشنهادات دانشگاه‌ها بر اساس دسترسی یا عدم دسترسی آن‌ها به شبکه کردند. این موضوع موسسات تحقیقاتی بدون نود آرپانت را در رقابت برای یافتن دانش پژوهان برتر و کمک هزینه‌های تحقیقاتی که به دنبال آنها بود، در معرض ضرر قرار می‌داد.

مهم‌تر از آن، مهاجرت توده‌ای استعدادهای فناوری اطلاعات از دانشگاه‌ها به صنعت، ترسی در سراسر کشور ایجاد کرده بود که آیا آمریکا قادر خواهد بود نسل بعدی محققان رایانه خود را تربیت کند. جذابیت حقوق بخش خصوصی بخشی از این مشکل بود. اما دانشمندان صرفا به صنعت کشیده نمی‌شدند؛ بلکه بیشتر از روی اجبار به آن سمت می‌رفتند. امکانات کامپیوتری در بسیاری از دانشگاه‌ها قدیمی یا ضعیف بودند، و این امر باعث می‌شد که افراد در محوطه‌های دانشگاهی به‌سختی بتوانند با تغییرات سریع رشته کامپیوتر، بروز بمانند.

در مورد تناقضات درآمدی بین دانشگاه و صنعت کار چندانی نمی‌شد انجام داد. اما مشکل ضعف منابع، اساسا همان مشکلی بود که دارپا یک دهه قبل با آن مواجه بود. وجود شبکه‌ای برای دانشمندان کامپیوتر نیاز به انجام کارهای تکراری را کاهش می‌داد. و اگر درهای این شبکه به روی پایگاه‌های تحقیقاتی خصوصی باز می‌شد، فشار کمتری بر محققان برای ترک دانشگاه‌ها برای همگام شدن با رشته خود وارد می‌شد.

اگرچه راه حل واضح به نظر می‌رسید، اما اجرای آن موضوع دیگری بود. اتصال دپارتمان‌های علوم کامپیوتر به آرپانت غیرممکن بود. برای اختصاص یک پایگاه، دانشگاه‌ها باید در انواع خاصی از تحقیقات با بودجه دولتی، معمولا مرتبط با صنایع دفاع، شرکت می‌کردند. حتی در آن زمان نیز تخصیص پایگاه‌های جدید هزینه‌بر بود. اتصالات آرپانت فقط در یک اندازه عرضه می‌شد: بسیار بزرگ. در این سیستم از خطوط تلفن اجاره‌ای پرهزینه‌ای استفاده می‌شد و هر نود مجبور بود دو یا چند لینک به پایگاه‌های دیگر داشته باشد. در نتیجه، نگهداری از پایگاه‌های آرپانت سالانه بیش از ۱۰۰,۰۰۰ دلار هزینه داشت، صرف نظر از ترافیکی که ایجاد می‌کرد.

دانشمندان کامپیوتر مجبور شدند به سراغ راه دیگری بروند. در ماه مه ۱۹۷۹، لری لندوبر Larry Landweber ، رئیس بخش علوم کامپیوتر در دانشگاه ویسکانسین، نمایندگان شش دانشگاه را به مدیسون دعوت کرد تا در مورد امکان ساخت یک شبکه تحقیقاتی علوم کامپیوتری جدید به نام CSNET بحث کنند. اگرچه دارپا نتوانست حمایت مالی ارائه کند، اما آژانس، باب کان را به عنوان مشاور به جلسه فرستاد. NSF که پنج سال قبل موضوع شبکه دانشگاهی را مطرح کرده بود، کنت کورتیس Kent Curtis ، رئیس بخش تحقیقات کامپیوتری خود را فرستاد. پس از جلسه، لندوبر تابستان را با پیتر دنینگ Peter Denning از پوردو، دیو فاربر Dave Farber از دانشگاه دلاور و تونی هرن Tony Hearn که اخیرا دانشگاه یوتا را به مقصد شرکت رند ترک کرده بود، گذراند تا یک پروپوزال دقیق برای شبکه جدید ارائه دهد.

پیشنهاد آنها ایجاد شبکه‌ای برای محققان علوم کامپیوتر حاضر در دانشگاه‌ها، دولت و صنعت بود. زیرساخت اصلی این شبکه، یک شرکت ارائه‌دهنده خدمات تجاری مانند TELENET خواهد بود. از آنجایی که قرار بود CSNET از لینک‌های کندتری نسبت به لینک‌های آرپانت استفاده کند و تاکیدی بر ایجاد پیوندهای اضافی نداشت، این سیستم بسیار ارزان‌تر در می‌آمد. این شبکه توسط کنسرسیومی متشکل از یازده دانشگاه با هزینه پنج ساله ۳ میلیون دلاری اداره خواهد شد. به دلیل خط مشی DCA که دسترسی آرپانت را فقط به پیمانکاران وزارت دفاع آمریکا محدود می‌کرد، این پیشنهاد حاوی گیت‌وی بین دو شبکه نبود. پیش‌نویس پروپوزال که توسط گروه منتشر شد مورد تحسین قرار گرفت. آنها نسخه نهایی را در نوامبر ۱۹۷۹ برای NSF ارسال کردند.

اما پس از تقریبا چهار ماه بررسی همتا به همتا، بنیاد علمی ملی پروپوزال را رد کرد، هرچند همچنان نسبت به ایده CSNET متعهد بود. بنابراین NSF کمیته‌ای را برای رفع نقایص موجود در پیش نویس راه اندازی کرد. لندوبر و همکارانش مجدد به کار خود بازگشتند.

در تابستان سال ۱۹۸۰، کمیته لندوبر با راه حلی برای طراحی معماری CSNET به منظور ارائه دسترسی مقرون به صرفه حتی به کوچکترین آزمایشگاه‌ها، بازگشت. آنها یک ساختار سه لایه‌ای شامل آرپانت، یک سیستم مبتنی بر TELENET و یک سرویس ایمیل به نام PhoneNet را پیشنهاد کردند. گیت‌وی‌ها این سطوح را به یک کل یکپارچه تبدیل می‌کنند.

بر اساس پیشنهاد جدید، NSF برای دوره پنج ساله شروع به کار CSNET، از آن پشتیبانی مالی می‌کند و پس از آن باید به طور کامل توسط کاربران تامین شود. هزینه‌های سالانه یک دانشگاه، ترکیبی از حق عضویت و هزینه‌های اتصال، از چند هزار دلار برای خدمات PhoneNet (بیشتر برای اتصالات تلفنی از راه دور) تا ۲۱,۰۰۰ دلار برای یک پایگاه TELENET متغیر بود. در مورد نحوه مدیریت شبکه (یکی از نگرانی‌های هیئت مدیره بنیاد ملی علوم) این طرح رویکرد جدیدی داشت. برای دو سال اول، NSF خود نقش مدیر کنسرسیوم دانشگاه را ایفا می کرد و پس از آن، مسئولیت به انجمن دانشگاهی پژوهش‌های جوی( UCAR University Corporation for Atmospheric Research ) منتقل می‌شد که با محاسبات پیشرفته آشنایی داشت و توانایی مدیریت پروژه‌ای را که شامل تعداد زیادی از مراکز دانشگاهی می‌شد را داشت. علاوه بر آن، هیئت مدیره، انجمن UCAR را می‌شناخت و به توان مدیریتی آن اطمینان داشت. هیئت مدیره موافقت کرد که بودجه‌ای نزدیک به ۵ میلیون دلار برای پروژه CSNET فراهم کند.

تا ژوئن ۱۹۸۳، بیش از هفتاد پایگاه آنلاین شدند و خدمات کامل را دریافت می‌کردند و هزینه سالانه را پرداخت می‌کردند. در پایان دوره پنج ساله پشتیبانی NSF در سال ۱۹۸۶، تقریبا تمام بخش‌های علوم کامپیوتر کشور و همچنین تعداد زیادی از پایگاه‌های تحقیقات کامپیوتری خصوصی به هم متصل شدند. این شبکه از نظر مالی پایدار و خودکفا بود.

تجربه‌ای که NSF در فرآیند راه اندازی CSNET به دست آورد، راه را برای سرمایه گذاری‌های بیشتر NSF در شبکه‌های کامپیوتری هموار کرد.

در اواسط دهه ۱۹۸۰، به دنبال موفقیت CSNET، شبکه‌های بیشتری شروع به ظهور کردند. یکی به نام BITNET (the Because It’s Time Network)، یک شبکه اشتراکی بین سیستم‌های IBM بود که هیچ محدودیتی برای عضویت نداشت. دیگری به نام UUCP در آزمایشگاه‌های بل برای انتقال فایل و اجرای فرمان از راه دور ساخته شد. USENET که در سال ۱۹۸۰ به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط بین دو ماشین (یکی در دانشگاه کارولینای شمالی و دیگری در دانشگاه دوک) کار خودش را آغاز کرد، با استفاده از UUCP به یک شبکه توزیع اخبار تبدیل شد. ناسا هم شبکه‌ای برای خودش به نام شبکه تحلیل فیزیک فضایی یا SPAN Space Physics Analysis Network داشت. از آنجایی که این مجموعه رو به رشد از شبکه‌ها قادر به برقراری ارتباط با استفاده از پروتکل‌های TCP/IP بودند، با قرض گرفتن از کلمه ((پروتکل اینترنت))، مجموعه شبکه‌ها به تدریج ((اینترنت)) نامیده شد.

در حال حاضر، تمایزی بین ((internet)) با i کوچک و ((Internet)) با I بزرگ پدیدار شد. به طور رسمی، تمایزی ساده بود: ((internet)) به معنای هر شبکه‌ای بود که از TCP/IP استفاده می‌کند، در حالی که ((Internet)) به معنای شبکه عمومی و تحت حمایت فدرال بود که از ترکیب چند شبکه متصل به هم که همگی از پروتکل‌های TCP/IP استفاده می‌کردند تشکیل شده بود. به طور کلی، ((internet)) خصوصی بود و ((Internet)) عمومی. تا اواسط دهه ۸۰ که فروشندگان روتر شروع به فروش تجهیزات برای ساخت اینترنت خصوصی کردند، این تمایز واقعا مهم نبود. اما این تمایز به سرعت محو شد زیرا اینترنت‌های خصوصی گیت‌وی‌هایی به اینترنت عمومی ایجاد کردند.

تقریبا در همان زمان، تمامی شرکت‌های خصوصی و موسسات تحقیقاتی در حال ساخت شبکه‌هایی بودند که از TCP/IP استفاده می‌کردند. بازار روترها رونق گرفت. گیت‌وی‌ها در واقع نوعی از IMPها بودند، در حالی که روترها نسخه تولید انبوه گیت‌وی‌ها بودند که شبکه‌های محلی را به آرپانت متصل می‌کردند. زمانی در اوایل دهه ۱۹۸۰، الکس مک‌کنزی و یکی دیگر از مهندسان BBN به یکی از معاونین بازاریابی BBN مراجعه کردند و پیشنهاد دادند که شرکت باید وارد تجارت ساخت روتر شود. منطقی بود. BBN اولین IMPها و TIPها و حتی اولین گیت‌وی اینترنت را به عنوان بخشی از برنامه شبکه رادیویی ساخته بود. اما معاون بازاریابی، پس از انجام برخی محاسبات سریع در ذهنش، به این نتیجه رسید که امید زیادی به روترها وجود ندارد. او اشتباه می‌کرد.

همچنین در اواسط دهه ۱۹۸۰، چندین شبکه تحقیقاتی دانشگاهی در اروپا به وجود آمدند. در کانادا CDNet وجود داشت. با این حال، به تدریج، هر شبکه، یک گیت‌وی به اینترنت تحت حمایت دولت ایالات متحده ساخت و مرزها شروع به انحلال کردند. و آرام آرام اینترنت به معنای ماتریس چندین شبکه توزیع شده TCP/IP در سراسر جهان درآمد.

در حال حاضر، تمامی دانشمندان تحت حمایت NSF (نه فقط دانشمندان رایانه، بلکه اقیانوس شناسان، ستاره شناسان، شیمیدانان و دیگران) به این باور رسیده بودند که در شرایط رقابتی ضعیف هستند مگر اینکه دسترسی به شبکه داشته باشند. و CSNET، که قرار بود فقط توسط بخش‌های دانشگاهی علوم کامپیوتر استفاده شود، دیگر پاسخگو نبود. اما CSNET پله‌ای برای موفقیت بزرگ NSF در NSFNET شد.

مدل CSNET، بنیاد ملی علوم را در مورد اهمیت شبکه برای جامعه علمی متقاعد کرد. مزایای حرفه‌ای توانایی برقراری ارتباط با همکاران غیر قابل بحث بود. و از آنجایی که این بنیاد از نزدیک با دانشمندان کامپیوتر کار می‌کرد، افرادی داشت که شبکه را می فهمیدند و می‌توانستند به مدیریت برنامه‌ها کمک کنند. اما NSF توانایی ایجاد یک شبکه ملی را نداشت. شبکه‌ای مانند آرپانت سالیانه میلیون‌ها دلار فقط هزینه نگهداری داشت.

ایجاد پنج مرکز ابررایانه در سراسر ایالات متحده در سال ۱۹۸۵ راه حل این مشکل را ارائه داد. فیزیکدانان و دیگران به دنبال ایجاد یک ((ستون بنیادین)) برای اتصال مراکز ابررایانه بودند. NSF موافقت کرد که این شبکه بنیادین را بسازد و آن را NSFNET نامید. در همان زمان، NSF پیشنهاد داد که اگر موسسات دانشگاهی در یک منطقه جغرافیایی یک شبکه ایجاد کنند، به شبکه آن‌ها دسترسی به شبکه بنیادین را خواهد داد. هدف نه تنها ارائه دسترسی، بلکه اتصال شبکه‌های منطقه‌ای به یکدیگر بود. به این ترتیب، هر کامپیوتر می‌توانست از طریق یک سری لینک با هر کامپیوتر دیگر ارتباط برقرار کند.

در پاسخ، ده‌ها شبکه منطقه‌ای در سراسر کشور شکل گرفت. هر کدام دارای امتیاز انحصاری در آن منطقه برای اتصال به شبکه بنیادین NSFNET. در ایالت نیویورک، NYSERNET New York State Educational Research Network تشکیل شد. در سن دیگو شبکه تحقیقات آموزشی کالیفرنیا یا CERFnet California Educational Research Network به وجود آمد (اگرچه وینت سرف هیچ ارتباطی با این شبکه نداشت، بنیانگذاران CERFnet او را به افتتاحیه آن دعوت کردند). بودجه شبکه‌های منطقه‌ای از خود شرکت‌های عضو آن تامین می‌شد. NSF شبکه بنیادین را اساسا به عنوان یک ((کالای رایگان)) برای جامعه دانشگاهی فراهم کرد، به این معنا که شبکه‌های منطقه‌ای برای استفاده از آن هزینه‌ای پرداخت نمی‌کردند. از سوی دیگر، کمک‌های مالی NSF به دانشگاه‌ها برای اتصال دانشکده‌های خود به شبکه منطقه‌ای همیشه دو ساله و غیرقابل تمدید بود. این بدان معنا بود که پس از دو سال، دانشگاه‌ها هزینه اتصال منطقه‌ای را از جیب خود باید پرداخت می‌کردند. هزینه‌های معمول، چیزی بین ۲۰,۰۰۰ تا ۵۰,۰۰۰ دلار در سال برای یک اتصال پرسرعت بود.

TCP/IP در مقابل OSI

در سال ۱۹۸۲ وینت سرف اعلام کرد که قصد دارد آرپا را ترک کند تا در MCI مشغول به کار شود. اوایل همان سال با یکی از مدیران MCI آشنا شده بود که کارش وارد کردن MCI به حوزه تجارت داده، بود. سرف به یاد می‌آورد: ((ایده او ساخت یک اداره پست دیجیتال بود. من بلافاصله جذب این ایده شدم.)) واکنش‌ها به ترک سرف شوکه کننده بود. یکی از همکاران گریه می‌کرد. دیگری گفت: ((وینت نزدیک‌ترین کسی بود که ما به عنوان فرمانده داشتیم.))

سرف در زمان حساسی، شبکه را ترک می‌کرد. آرپانت در آستانه گذر رسمی خود به TCP/IP بود، اما هیچ کس به طور قطع نمی‌دانست، آیا دولت ایالات متحده در مورد پذیرش آن جدی است یا خیر. وزارت دفاع TCP/IP را تایید کرد، اما شاخه غیرنظامی دولت هنوز چیزی نگفته بود. و نگرانی فزاینده‌ای وجود داشت که اداره ملی استاندارد تصمیم بگیرد از یک استاندارد رقیب نوظهور برای اتصال شبکه به نام مدل مرجع OSI پشتیبانی کند.

چندین سال قبل، سازمان بین‌المللی استاندارد، ISO International Organization for Standardization ، شروع به توسعه مدل ((مرجع)) اینترنتی خود به نام OSI open-systems interconnection یا اتصال سیستم‌های باز کرده بود. از دهه ۱۹۴۰، ایزو استانداردهای جهانی را برای چیزهایی از لیوان‌های شراب گرفته تا کارت‌های اعتباری، فیلم‌های عکاسی و رایانه‌ها مشخص می‌کرد. آنها امیدوار بودند مدل OSI آنان تبدیل به چیزی فراگیر برای کامپیوترها مانند باتری‌های قلمی برای رادیوهای جیبی شود.

نبردی آشنا در حال شکل گیری بود. نبردی که تقابل بین AT&T و مخترعان سوئیچینگ بسته در طول تولد آرپانت را به یاد می‌آورد. در طرف OSI، بوروکراسی ریشه‌دار، با همان نگرش ما بیشتر از شما می‌فهمیم و گاه تحقیرآمیز ایستاده بود. یکی از طرفداران سرسخت TCP/IP به یاد می‌آورد: ((نگرش خاصی در میان بخش‌هایی از جامعه OSI وجود داشت که پیام آن این بود: ((زمان آن است که شبکه آکادمیک اسباب‌بازی خود را جمع کنید.)) آنها فکر می کردند TCP/IP و اینترنت فقط همین است، یک اسباب بازی دانشگاهی.)) هیچکس تاکنون ادعا نکرده بود که آنچه در کارگروه شبکه آغاز و بعدها در جامعه دانشگاهی ادامه یافت، چیزی غیر از یک ابزار برای مسائل خاص بود. از اولین RFC که در حمام نوشته شد، تا RFCهای بعدی، هیچکدامشان هرگز به طور رسمی توسط آرپا سفارش داده نشده بودند، بلکه برخی‌شان حتی به معنای واقعی کلمه، برای شوخی بودند.

اما جامعه اینترنت (افرادی مانند سرف، کان و پستل که سال‌ها روی TCP/IP کار کردند) از همان ابتدا با مدل OSI مخالف بودند. ابتدا اختلافات فنی وجود داشت، مهم‌ترین آنها طراحی پیچیده‌تر و بخش بخش شده OSI بود. علاوه بر آن، این طرح، هرگز امتحان نشده بود. در جامعه اینترنت، آنها چندین بار TCP/IP را پیاده سازی کرده بودند، در حالی که مدل OSI هرگز در آزمایش‌ استفاده روزانه و آزمون و خطا قرار نگرفته بود.

در واقع، از دید جامعه اینترنت، مدل OSI چیزی جز مجموعه‌ای از انتزاعات نبود. سرف گفت: ((همه چیز در مورد OSI به روشی بسیار انتزاعی و آکادمیک توصیف می‌شد. زبانی که استفاده می‌کردند بسیار غلیظ‌تر از حد تصور بود. شما نمی‌توانستید یک متن OSI را بخوانید حتی اگر جان‌تان به آن بستگی داشت.))

از طرف دیگر، TCP/IP تجربه را منعکس می‌کرد. روی یک شبکه واقعی راه اندازی و اجرا شده بود. سرف گفت: ((ما می‌توانستیم ایده‌ها را آزمایش کنیم. در واقع احساس می‌کردیم باید آن‌ها را آزمایش کنیم، چون در نهایت معنایی نداشت طراحی کردن چیزی که قرار نیست بسازیمش. ما به صورت مداوم از چیزها بازخورد عملی می‌گرفتیم.))

سرف و دیگران استدلال کردند که TCP/IP نمی‌توانست در جایی جز در دنیای تحقیقات مشترک اختراع شود، و این دقیقا همان چیزی بود که آن را بسیار موفق می‌کرد، در حالی که چیزی مانند OSI جایی در هزاران کمیته، خلق می‌شد. و شاید مهم‌تر از همه آن بود که وزارت دفاع قبلا TCP و IP را به عنوان پروتکل‌های اجرایی بر روی رایانه‌های نظامی، انتخاب کرده بود.

جلسات ایزو، که اغلب در دهه ۱۹۸۰ در خارج از کشور برگزار می‌شد، گهگاه برای افرادی مانند سرف و پستل تجربیات دردناکی بودند. آنها تنها برای اینکه مانند پادشاه کانوت بر سر جزر و مد فریاد بکشند، در آنجا شرکت می‌کردند. سرف به یاد می آورد: ((من کسی بودم که همیشه در حال نوشتن مقالات مخالف بود.))

اگر کسی می‌توانست به خاطر تلاش بی‌وقفه برای ترویج TCP/IP مدعی اعتبار شود، سرف بود. جادوی اینترنت این بود که رایانه‌هایش از یک پروتکل ارتباطی بسیار ساده استفاده می‌کردند. و جادوی وینت سرف، همانطور که یکی از همکارانش یک بار اظهار کرد، این بود که با خوب صحبت کردن و مذاکره، جوامع کاربران را ترغیب به پذیرشش می‌کرد.

درحالی که در MCI در سال ۱۹۸۳ مشغول ساخت چیزی بود که قرار بود به MCI Mail تبدیل شود، سرف سعی کرد IBM، Digital و Hewlett-Packard را به پشتیبانی از TCP/IP وادار کند، اما آنها نپذیرفتند و به جای آن OSI را پذیرفتند. به ویژه Digital، مقدار زیادی پول در شبکه DECNET بر پایه OSI خود، سرمایه گذاری کرده بود. آنها استدلال کردند که TCP/IP ((یک چیز تحقیقاتی)) است. سرف ناامید و کمی عصبانی بود. ((آنها گفتند که قرار نیست از آن محصولی بسازند. بنابراین مجبور شدم MCI Mail را از تلفیقی از پروتکل‌های مختلف بسازم.)) سرف MCI Mail را از ترکیبی از پروتکل‌های موجود که به صورت داخلی توسط Digital و IBM استفاده می‌شد و چند مورد دیگر که به‌طور خاص برای MCI Mail توسعه داد، ساخت. ((دلیل موضع گیری‌شان را می‌دانستم، اما همچنان من را آزار می‌داد.))

سوئیچ

در ۱ ژانویه ۱۹۸۳، آرپانت قرار بود انتقال رسمی خود را به TCP/IP انجام دهد. هر کاربر آرپانت قرار بود از پروتکل کنترل شبکه به TCP/IP سوئیچ کند. در آن روز، پروتکلی که بر آرپانت حکومت می‌کرد، از بین می‌رفت تا فقط ماشین‌هایی که پروتکل‌های جدید را اجرا می‌کردند، بتوانند از طریق شبکه ارتباط برقرار کنند. برخی از پایگاه‌هایی که هنوز این انتقال را انجام نداده بودند، به پستل یا همکارش دن لینچ Dan Lynch یا باب کان، که بر این انتقال نظارت می‌کردند، درخواست می‌دادند و معمولا یک مهلت دریافت می‌کردند. اما در بهار ۱۹۸۳، یا تبدیل را انجام داده بودید یا دستگاه شما از شبکه خارج می‌شد.

اگر مراحل تکاملی شبکه را در نظر بگیریم، انتقال به TCP/IP، مهم‌ترین رویدادی بود که در سال‌های آینده در توسعه اینترنت رخ می‌داد. پس از نصب TCP/IP، شبکه می‌توانست در هر جایی منشعب شود؛ پروتکل‌ها، انتقال داده‌ها از یک شبکه به شبکه دیگر را به کاری آسان تبدیل می‌کردند. سرف گفت: ((به عنوان یک استعاره، اکنون می‌توانست به جایی برود که هیچ شبکه‌ای تا به حال پایش را آنجا نگذاشته است.)) اکنون آرایه چشمگیری از شبکه‌ها وجود داشت، از آرپانت تا TELENET و Cyclades. تعداد آن‌ها به قدری زیاد بود که جان پستل با صدور RFCای برای اختصاص شماره به هر شبکه، تلاش کرد تا کمی به آن نظم دهد.

در سال ۱۹۸۳ آژانس ارتباطات دفاعی به این نتیجه رسید که آرپانت به اندازه‌ای بزرگ شده است که امنیت اکنون یک نگرانی باشد. این آژانس شبکه را به دو بخش تقسیم کرد: MILNET، برای پایگاه‌های حاوی اطلاعات نظامی غیر طبقه‌بندی‌شده و آرپانت برای جامعه تحقیقاتی کامپیوتر. قبل از تقسیم، ۱۱۳ نود در شبکه ترکیبی وجود داشت. پس از آن، ۴۵ نود با آرپانت باقی ماندند و بقیه به MILNET منتقل شدند. از نظر اداری و عملیاتی دو شبکه مختلف وجود داشت، اما با وجود گیت‌وی‌هایی که آنها را به هم متصل می‌کرد، کاربران متوجه این موضوع نمی‌شدند. آرپانت قدیمی به یک اینترنت تمام عیار تبدیل شده بود.

در سال ۱۹۸۸، پنج سال پس از حرکت آرپانت به سمت TCP/IP از سال ۱۹۸۳، ایزو سرانجام استانداردهایش را به پایان رساند و دولت ایالات متحده بلافاصله پروتکل‌های OSI رقیب را به عنوان استاندارد رسمی خود پذیرفت. به نظر می‌رسید که OSI ممکن است بر TCP/IP غلبه کند. در اروپا، جایی که دولت‌های ملی استانداردها را تعیین می‌کردند، به نظر می‌رسید که انتخابشان OSI باشد.

از سوی دیگر، فرهنگ آمریکایی اینترنت به طور تصاعدی در حال رشد بود و اساس آن TCP/IP بود. و در حالی که دولت‌ها در سرتاسر اروپا OSI را می‌پرستیدند، چیزی شبیه به یک جنبش زیرزمینی در دانشگاه‌های اروپایی برای پیاده‌سازی TCP/IP شکل گرفت.

یکی از پیشرفت‌های کلیدی در تعیین نتیجه بین TCP/IP و OSI، محبوبیت سیستم عامل UNIX بود که در آزمایشگاه‌های بل AT&T در سال ۱۹۶۹ توسعه یافت.

برنامه نویسان به دو دلیل اصلی یونیکس را دوست داشتند: انعطاف پذیری آن به آنها اجازه می‌داد آن را متناسب با هر برنامه‌ای که روی آن کار می‌کردند تنظیم کنند، و دوم ((پرتابل)) بودن آن، به این معنی که بر روی انواع رایانه‌های مختلف کار می‌کرد. در اواخر دهه ۱۹۷۰، برنامه نویسان در برکلی، یونیکس خود را توسعه دادند و جامعه علوم کامپیوتر را با آن گسترش دادند. یونیکس برکلی در نهایت به یکی از ابزارهای ثابت دانشگاه‌ها و موسسات تحقیقاتی در سراسر جهان تبدیل شد. در حدود سال ۱۹۸۱، بیل جوی Bill Joy ، یک هکر یونیکس در برکلی، از آرپا بودجه‌ای برای نوشتن TCP/IP در نسخه‌ای از یونیکس برکلی دریافت کرد. BBN قبلا نسخه‌ای از یونیکس همراه با TCP/IP را نوشته بود، اما جوی آن را دوست نداشت و تصمیم گرفت این کار را به روش خودش انجام دهد.

سپس، در سال ۱۹۸۲، جوی به چند نفر از فارغ التحصیلان مدرسه بازرگانی استنفورد پیوست که در حال تاسیس شرکت جدیدی برای ساخت و فروش ((مین‌فریم‌های محاسباتی)) قدرتمند بودند، رایانه‌هایی که به مراتب از رایانه‌های شخصی قدرتمندتر هستند. جوی به عنوان کارشناس یونیکس معرفی شد. آنها شرکت خود را SUN Stanford University Network Microsystems نامیدند. اولین ماشین‌های سان با نسخه یونیکس برکلی به همراه TCP/IP ارسال شدند. یونیکس برکلی با TCP/IP نقشی اساسی در رشد اینترنت داشت. هنگامی که سان نرم‌افزار شبکه را به عنوان بخشی از هر دستگاهی که می‌فروخت اضافه کرد و برای آن هزینه جداگانه‌ای دریافت نکرد، شبکه باری دیگر اوج گرفت.

پیشتر اترنت باعث انفجاری در شبکه شده بود. با اینکه شبکه رادیویی و ستنت جرقه تفکر در مورد چارچوب مفهوم اینترنت را زدند، همگی‌شان تا حد زیادی آزمایشی بودند. اترنت (شبکه محلی طراحی شده توسط باب متکالف و همکارانش در زیراکس PARC در سال ۱۹۷۳) یک راه حل کاربردی برای مشکل نحوه اتصال کامپیوترها به یکدیگر، چه در دانشگاه و چه در یک شرکت بود. زیراکس فروش اترنت را به عنوان یک محصول تجاری در سال ۱۹۸۰ آغاز کرد. تقریبا در همان زمان، بخش باب تیلور در زیراکس PARC به دانشگاه‌های تحقیقاتی بزرگ امتیازاتی در قالب تجهیزات اترنت، رایانه‌های قدرتمند و چاپگرهای لیزری اعطا کرد. این سخت‌افزارها میلیون‌ها دلار ارزش داشتند. سپس یک شرکت شبکه کوچک به نام Ungermann-Bass شروع به فروش اترنت به عنوان اتصال بین ترمینال‌ها و کامپیوترهای میزبان کرد. متکالف نیز شرکت خود را با نام 3Com راه اندازی کرد تا اترنت را برای رایانه‌های تجاری از جمله ماشین‌های سان بفروشد.

در طول دهه ۱۹۸۰، شبکه‌های محلی بسیار مورد توجه قرار گرفتند. هر دانشگاهی سیستم‌های محاسباتی خود را به شبکه‌های محلی متصل می‌کرد. به جای اتصال به یک کامپیوتر بزرگ، دانشگاه‌ها می‌خواستند کل شبکه محلی یا LAN local area network خود را به آرپانت متصل کنند.

اترنت این امکان را فراهم کرد. اترنت‌ها ساده بودند و در مقایسه با خطوط ۵۰ کیلوبیتی آرپانت، بسیار قدرتمند. رشد سریع آنها در دانشگاه و جامعه تحقیقاتی باعث افزایش تقاضا برای اتصال به شبکه شد. اگر کل دانشگاه شما به آرپانت متصل نبود، CSNET راهی برای اتصال یکی از کامپیوترهای دانشگاه‌تان به آرپانت را ارائه کرد. اما این اترنت بود که یک حوزه شبکه بزرگ ایجاد کرد.

در دانشگاه‌های تحقیقاتی بزرگ، شبکه‌ای متشکل از صدها رایانه به وجود آمد که همگی می‌توانستند از طریق شبکه اترنت با یکدیگر صحبت کنند. برای ارسال ترافیک از یک اترنت در مثلا سن دیگو، به اترنت دیگری در بوفالو، آن را از طریق آرپانت ارسال می‌کردید. به این ترتیب، آرپانت قطعه مرکزی چیزی بود که به اینترنت آرپا شناخته می‌شد. و در نیمه اول دهه ۱۹۸۰، اینترنت آرپا شبیه یک ستاره بود، با شبکه‌های مختلفی که آرپانت را در مرکز آن احاطه می‌کردند.

شاید آنچه TCP/IP بیش از همه بر آن تاکید داشت، این واقعیت بود که به طور کامل ((باز)) است. کل طراحی آن یک فرآیند باز بود؛ مسیری که ابتدا توسط استیو کروکر و کارگروه شبکه آغاز شد و به اینترنت ادامه یافت. آرپانت و بعدها اینترنت، بیشتر از هرچیز دیگری از در دسترس بودن رایگان نرم‌افزار و مقالات، رشد کردند. (برعکس شبکه DECNET شرکت Digital Equipment که یک شبکه خصوصی بود.) اینترنت همچنین طیف گسترده‌ای از فناوری‌های شبکه را پشتیبانی می‌کرد. اگرچه شبکه‌های ماهواره‌ای و رادیویی عمر محدودی داشتند، اما چشم توسعه‌دهندگان را به نیاز در مدیریت شبکه‌های مختلف باز کردند.

بازسازی ایمیل

استانداردهای TCP و IP تنها تغییرات اساسی شبکه در اوایل دهه ۱۹۸۰ نبودند. برای سال‌ها، هر برنامه ایمیلی که برای آرپانت نوشته می‌شد، به پروتکل اصلی انتقال فایل وابسته بود. ممکن است در ابتدا ضمیمه کردن دستورات پست الکترونیک به پروتکل انتقال فایل یک هک ساده باشد، اما پردازش ایمیل پیچیده‌تر شده بود. یک روز در اواخر آگوست ۱۹۸۲، پستل در پیامی به همکارانش در گروه Msg گفت: ((اگر واقعا به مشخصات FTP نگاه کنید، خواهید دید که دستورات ایمیل مانند نوعی زخم بدخیم هستند.)) پستل و بسیاری دیگر احساس کردند که زمان آن رسیده که یک مکانیسم انتقال کاملا جداگانه برای نامه‌ها بسازند.

از آنجایی که شبکه با حرکت به سوی TCP/IP در حال بازآرایی گسترده بود، زمان مناسبی برای ارائه استاندارد جدید به نظر می‌رسید. پستل و همکارانش آن را پروتکل انتقال نامه ساده ( SMTP simple mail transfer protocol ) نامیدند. تقریبا همان کاربرد‌های گذشته را داشت به اضافه چند ویژگی کنترلی جدید.

در همان زمان، رشد شبکه باعث بروز مشکل جدیدی شد. کریگ پارتریج Craig Partridge ، یکی از برنامه نویسان BBN گفت: ((وقتی به حدود دو هزار میزبان رسیدیم، آن موقع بود که همه چیز واقعا شروع به از هم پاشیدگی کرد. به جای اینکه یک کامپیوتر اصلی بزرگ با بیست هزار نفر روی آن داشته باشیم، ناگهان غرق ماشین‌های مستقل شدیم.)) پارتریج به یاد می‌آورد: ((هر دستگاه میزبان یک نام خاص داشت، و همه می‌خواستند اسم‌شان فرودو باشد.))

تفکیک فرودوهای اینترنت بی‌شباهت به پیدا کردن جونزهای کلیولند یا اسمیت‌های اسمیتویل نبود (این دو اسم در آمریکا بسیار مرسوم هستند و تشخیص یک نفر با این اسم دشوار است). یافتن محل زندگی در تشخیص دقیق هویت فرد مهم بود. برای سال‌ها، این موضوع یکی از دشوارترین و بی‌نظم‌ترین مسائل اینترنت بود، تا اینکه سرانجام گروهی طرحی قابل اجرا به نام سیستم نام دامنه یا DNS domain name system را طراحی کردند.

هسته اصلی تیم DNS، جان پستل و پاول موکاپتریس Paul Mockapetris از ISI و کریگ پارتریج از BBN بود. آنها سه ماه وقت گذاشتند تا جزئیات طرح آدرس‌دهی جدید را بررسی کنند و در نوامبر ۱۹۸۳، دو RFC ارائه کردند که DNS را توصیف می‌کردند. پستل گفت: ((DNS تغییر بسیار مهمی در نحوه تفکر ما در سازماندهی سیستم بود.)) الگوی راهنمای آنها ((شاخه درختان)) بود. هر آدرس یک ساختار سلسله مراتبی داشت. از تنه تا شاخه‌ها و به سمت بیرون تا برگ‌ها. هر آدرس شامل سطوحی از اطلاعات بود که بخش‌های دقیق‌تر و خاص‌تری از آدرس شبکه را به‌طور تدریجی نشان می‌داد.

اما این، جرقه بحثی در مورد توالی کلمات شد؛ چه چیزی باید اول یا آخر بیاید. پستل و دیگران سرانجام تصمیم به یک طرح آدرس‌دهی جزء-به-کل گرفتند. جامعه اینترنتی همچنان در مورد نام دامنه‌ها بحث می‌کرد و اجرای آن را برای حدود یک سال به تاخیر انداخت. برخی به طور غیرمتقاعد کننده‌ای بیان می‌کردند که نام دامنه باید نشان دهنده منابع مالی باشد، برای مثال MIT یا دارپا. در نهایت، یک کمیته بر روی هفت دامنه ((سطح بالا)) به توافق رسید: edu، com، gov، mil، net، org و int. اکنون هفت فرودو وجود داشت: یک کامپیوتر به نام فرودو در یک دانشگاه (edu)، یکی در یک پایگاه دولتی (gov)، یک شرکت (com)، یک سایت نظامی (mil)، یک سازمان غیرانتفاعی (org)، یک سرویس ارائه دهنده شبکه (net) یا یک نهاد بین‌المللی (int).

کشیدن دوشاخه

نخستین نشانه‌ای که سرف از استقبال جهان خارج از محافل علمی و آموزشی از اینترنت دید، در سال ۱۹۸۹ بود، زمانی که وارد سالن نمایشگاه اینتراپ شد. نمایشگاهی تجاری که از سال ۱۹۸۶ توسط دن لینچ با هدف ارتقا اتصالات TCP/IP آغاز شد. در دو سال اول، اینتراپ با حضور چند صد نفر از محققین سخت‌افزار شبکه همراه بود. در سال ۱۹۸۹ این نمایشگاه پر از مردان و زنانی بود که حوزه کاریشان تجارت بود. سرف می‌گوید: ((وارد شدن به اینتراپ و دیدن هزینه‌های عظیمی که صرف آن می‌شد، برایم مثل یک معجزه بود. با خودم گفتم، خدای من، مردم واقعا دارند به صورت جدی روی این موضوع پول خرج می‌کنند.)) غرفه داران نام‌هایی مانند Novell، Synoptics و Network General داشتند. ((ما شروع به بررسی آمارهای شبکه کردیم و متوجه شدیم که موشکی در دست داریم)). برای سال‌ها سرف اینترنت را یک آزمایش موفق و رضایت‌بخش می‌دانست. او گهگاه امیدوار بود که اینترنت بتواند به دنیای وسیع‌تری از کاربران برسد. حالا شواهدی وجود داشت که نشان می‌داد دقیقا همین اتفاق می‌افتاد.

در این زمان، تقریبا همه از TCP/IP استفاده می‌کردند و یک زیرساخت گسترده بر اساس TCP/IP در اروپا ساخته شده بود. افراد به قدری به TCP/IP وابسته شده بودند که حذف آن و شروع مجدد، غیرقابل تصور به نظر می‌رسید. روند آرام و تدریجی TCP/IP او را بر استاندارد رسمی OSI برتری می‌داد. موفقیت آن درس مهمی در فناوری و چگونگی پیشرفت آن ارائه می‌کرد. یکی از دانشمندان علوم کامپیوتر حامی TCP/IP گفت: ((استانداردها باید کشف شوند، نه تحمیل.)) به ندرت پیدا می‌شود که کار به شیوه دیگری پیش رفته باشد.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، اینترنت دیگر ستاره‌ای به مرکزیت آرپانت نبود؛ بلکه تبدیل به شبکه‌ای، درست مثل خود آرپانت شده بود. برنامه NSFNET شبکه‌ها را حتی بیشتر از CSNET، دموکراتیک کرد. اکنون هرکسی در محوطه دانشگاه با اتصال به اینترنت می‌توانست کاربر اینترنت شود. NSFNET به سرعت در حال تبدیل شدن به ستون بنیادین اینترنت بود و روی خطوطی اجرا می‌شد که بیش از بیست و پنج برابر سریع‌تر از خطوط آرپانت بودند. کاربران اکنون بین اتصال به آرپانت یا ستون بنیادین NSFNET انتخاب داشتند. بسیاری دومی را نه تنها به دلیل سرعتش، بلکه به این دلیل اتصال بسیار آسان‌تر آن، انتخاب می‌کردند.

با نزدیک شدن به دهه ۱۹۹۰، تعداد رایانه‌های جهان که از طریق NSFNET به یکدیگر متصل بودند، بسیار بیشتر از تعداد رایانه‌های متصل به یکدیگر از طریق آرپانت بود. آرپانت اکنون تنها یکی از صدها شبکه اینترنتی آرپا و یک دایناسور بود که قادر به تکامل به سرعت بقیه اینترنت نبود.

باب کان، تنها قهرمان باقی مانده شبکه دارپا، در سال ۱۹۸۵ آژانس را ترک کرد تا شرکتی برای ابتکارات تحقیقاتی ملی ایجاد کند؛ یک شرکت غیرانتفاعی که اساسنامه آن ترویج تحقیق و توسعه برای ((زیرساخت اطلاعات ملی)) بود. افرادی که اکنون دارپا را اداره می‌کردند علاقه خاصی به شبکه نداشتند. از نظر آنها، تمام مشکلات جالب حل شده بود. علاوه بر این، برنامه جنگ ستارگان رئیس جمهور رونالد ریگان حواس آژانس را پرت کرده بود. خود آرپانت سالانه ۱۴ میلیون دلار برای آرپا هزینه داشت و در کنار NSFNET بی‌فایده به نظر می‌رسید. مدیریت دارپا به این نتیجه رسید که آرپانت دیگر کاربردی ندارد و وقتش رسیده که آن را تعطیل کنند.

مارک پولن Mark Pullen ، مدیر برنامه دارپا که اکنون پروژه شبکه در دستان او بود، وظیفه از کار انداختن آرپانت را بر عهده گرفت. این که دقیقا چه کسی از مقامات بالاتر دارپا، دستورش را داد، هرگز کاملا روشن نشد. پولن گفت: ((هیچ کس نمی‌خواست هیولایی باشد که آرپانت را خاموش می‌کند، بنابراین من مسئول اجرای این سیاست شدم.)) برنامه پولن این بود که پایگاه‌ها را از آرپانت بیرون بکشد و آنها را در ستون بنیادین NSFNET قرار دهد.

گفتن طرح غیرفعال کردن شبکه به باب کان، سخت بود. کان، پولن را استخدام کرده بود و حالا پولن نقش جلاد را بازی می‌کرد. پولن گفت: ((حس می‌کردم او ممکن است احساس کند دارم بزرگ‌ترین دستاورد او را خاموش می‌کنم، و این موضوع به او بیشتر از زمانی که ستنت قدیمی را خاموش کردم، آسیب بزند.)) ستنت کند، گران و قدیمی بود. ((بدون شک او احساس می‌کرد که این فرزند خودش است. اما بعد از اینکه درباره آن فکر کرد، پذیرفت که کارم درست است.)) (همانطور که مشخص شد، پولی که دارپا با خاموش کردن آرپانت پس انداز کرد، به تامین مالی پروژه جدید کان کمک کرد.)

پولن یک به یک IMPها و TIPهایی را که هنوز در قلب اصلی شبکه قرار داشتند، خاموش کرد. غم و اندوه خاصی در مرگش وجود داشت که صحنه‌ای از ۲۰۰۱: ادیسه فضایی اثر آرتور سی کلارک را به یاد می‌آورد که در آن، کامپیوتر خیالی نسل پنجم HAL ماموریت خود را به خطر می‌اندازد و مجبور می‌شوند مدار به مدار، او را از بین برودند. همانطور که HAL به تدریج ((ذهن)) خود را از دست می‌دهد، برای ((زندگی)) خود به دیو، فضانوردی که در حال از بین بردن آن است، درخواست‌های سوزناکی می‌کند.

در مورد آرپانت، شبکه از بین رفت، اما اجزای آن زنده ماندند. پولن به یاد می آورد: ((تفاوت زیادی با تجزیه شرکت بل نداشت. این شامل پیدا کردن خوشه‌هایی از پایگاه‌های آرپانت و یافتن شخصی برای به سرپرستی گرفتن آنها بود.)) در بیشتر موارد، پولن هر سایت آرپانت را به یکی از شبکه‌های منطقه‌ای انتقال داد و با پرداخت کمک هزینه برای مدتی کوتاه، این انتقال را آسان کرد. به استثنای دو سایتی که به MILNET رفتند، همه سایت‌ها به یکی از شبکه‌های منطقه‌ای منتقل شدند. پولن می‌گوید: ((در این زمان هیچ کس مخالفتی نداشت. فکر می‌کنم همه می‌دانستند که زمان این اتفاقات فرا رسیده است.)) پولن یک به یک، خانه‌های جدیدی برای سایت‌ها پیدا کرد. در جایی که خانه‌ای وجود نداشت، دارپا و NSF به ایجاد آن کمک می‌کردند.

چندین سایت آرپانت در جنوب کالیفرنیا به سرعت شبکه منطقه‌ای خود را تشکیل دادند و آن را Los Nettos نامیدند؛ و توسط دنی کوهن و جان پستل اداره شدند. خود IMPها خاموش شدند، کابل کشی‌هایشان جدا، و جمع شدند. بیشتر آنها به سادگی تبدیل به زباله شدند. سایرین در MILNET وارد خدمت شدند. یکی به موزه کامپیوتر بوستون رفت و IMP شماره یک توسط لن کلاین راک برای بازدیدکنندگان در UCLA به نمایش گذاشته شد. آخرین IMP به دانشگاه مریلند رفت. به طور تصادفی، شرکت Trusted Information Systems، شرکتی در مریلند که استیو کراکر در حال حاضر در آن کار می‌کرد، به آن IMP متصل شد. کراکر هم در تولد هم در مرگ او، حضور داشت.

در پایان سال ۱۹۸۹، آرپانت از بین رفت. NSFNET و شبکه‌های منطقه‌ای ایجاد شده به ستون اصلی اینترنت تبدیل شدند. در آن سال، به مناسبت بیستمین سالگرد آرپانت و درگذشت آن، UCLA یک نشست به نام ((Act One)) برگزار کرد.

دنی کوهن در سخنرانی خود منبعی الهام بخش یافت و گفت:

((در ابتدا آرپا، آرپانت را ایجاد کرد. و آرپانت بدون شکل و ماهیت بود. و تاریکی در اعماق بود. و روح آرپا بر چهره شبکه حرکت کرد و آرپا گفت: ((اجازه دهید یک پروتکل وجود داشته باشد))، و یک پروتکل به وجود آمد. و آرپا دید که خوب عمل می‌کند. و آرپا گفت: ((اجازه دهید پروتکل‌های بیشتری وجود داشته باشد)) و اینطور شد. و آرپا دید که همه چیز خوب است. و آرپا گفت: ((اجازه دهید شبکه‌های بیشتری وجود داشته باشد))، و اینطور شد.))

بخش آخر

سپتامبر ۱۹۹۴

این مهمانی ایده BBN بود: چند نفر از بازیکنان کلیدی را در بوستون جمع کنید و بیست و پنجمین سالگرد نصب اولین نود آرپانت در UCLA را جشن بگیرید. در حال حاضر، اینترنت بسیار فراتر از یک آزمایش تحقیقاتی رشد کرده بود. همانطور که افراد بیشتری به کاربرد آن پی بردند، این کلمه به یک کلمه عام تبدیل شد. شبکه قرار بود تا قرن بیست و یکم همان چیزی باشد که تلفن برای قرن بیستم بود. وجود آن تقریبا به تمام جنبه‌های فرهنگ آمریکایی (از انتشارش تا اجتماع پذیری‌اش) نفوذ کرده بود. برای بسیاری، ایمیل به بخشی ضروری از زندگی روزمره تبدیل شده بود. سالمندان خانه نشین از آن برای یافتن همنشین استفاده می‌کردند؛ برخی از اعضای دور خانواده‌ها، از آن برای کم کردن این فاصله استفاده می‌کردند. روز به روز افراد بیشتری برای انجام تجارت یا یافتن سرگرمی وارد شبکه می‌شدند. تحلیلگران، اینترنت را فرصت بزرگ بعدی بازاریابی اعلام کردند.

پرواز تازه شروع شده بود. در سال ۱۹۹۰، شبکه جهانی وب، شاخه چندرسانه‌ای اینترنت، توسط محققان سرن، آزمایشگاه اروپایی فیزیک ذرات در نزدیکی ژنو، ایجاد شد. با استفاده از پروتکل HTTP تیم برنرز لی Tim Berners-Lee ، دانشمندان کامپیوتر در سراسر جهان شروع به آسان‌تر کردن پیمایش اینترنت توسط برنامه‌های کلیک کردنی، کردند. این مرورگرها اغلب بر اساس نسخه اصلی برنرز لی و کتابخانه کد سرن ساخته شدند. به طور خاص یک مرورگر به نام Mosaic که در سال ۱۹۹۳ توسط چند دانشجو در دانشگاه ایلینویز ایجاد شد، به محبوبیت وب و در نتیجه شبکه به عنوان یک ابزار نرم‌افزاری کمک بزرگی کرد.

شبکه دهه ۱۹۷۰، مدت‌ها بود که جای خود را به چیزی پیچیده‌تر و بزرگ‌تر داده بود. با این حال، شبکه سال ۱۹۹۴ همچنان از جهات مختلف شخصیت و تمایلات کسانی را که آن را ساخته بودند، بازنمایی می‌کرد. لری رابرتز به ساخت قطعات بنیادین این خانه بزرگ که به اینترنت تبدیل شده بود، ادامه داد. نگرش عمل‌گرایانه فرانک هارت نسبت به اختراعات فنی (آن را بسازید، آن را روی شبکه بیندازید، و اگر خراب شد آن را تعمیر کنید) تا سال‌ها پس از آن، در شبکه نفوذ داشت. باز بودن فرآیند پروتکل با اولین RFC استیو کراکر برای کارگروه شبکه آغاز شد و در اینترنت ادامه پیدا کرد. زمانی که در دارپا بود، باب کان یک انتخاب آشکار برای حفظ شفافیت انجام داد. وینت سرف به شبکه شعور بخشید. و سازندگان شبکه هنوز انجمن اینترنت را اداره می‌کردند و در جلسات کارگروه مهندسی اینترنت Internet Engineering Task Force شرکت داشتند.

درست همزمان با طراحی برنامه‌های جشن، BBN یک مدیر اجرایی جدید پیدا کرد. جورج کنرادز George Conrades ، یک فرد باتجربه در بازاریابی از IBM که توسط استیو لوی Steve Levy ، رئیس BBN، برای تغییر شکل کسب و کار شرکت استخدام شد. کنرادز ایده مهمانی را دوست داشت. او آن را به عنوان یک وسیله بازاریابی عالی می‌دید. کنرادز با نقش پیشگام BBN تحت تاثیر قرار گرفت. او به این نتیجه رسید که BBN را شرکت اصلی اینترنت معرفی کند و با این ادعا شرکت به شهرت بزرگی می‌رسید. مهمانی را بزرگ و مجلل کنید. هتل کوپلی پلازا را اجاره کنید. پیشگامان شبکه را طوری تقدیر کنید که گویی اولین کسانی بودند که روی سطح ماه قدم گذاشتند. از سرشناسان صنعت کامپیوتر دعوت کنید. و مطبوعات را نیز به آنجا بکشانید.

BBN به تقویت نیاز داشت. در طول دهه ۱۹۸۰، ثروت شرکت عمدتا کاهش یافته بود. با محبوب‌تر شدن اینترنت، BBN که بارها و بارها در تجاری سازی تلاش‌های تحقیقاتی خود شکست خورد، در گمنامی نسبی فرو رفت. در سال ۱۹۹۳، این شرکت ۳۲ میلیون دلار از ۲۳۳ میلیون دلار فروشش را از دست داد. سال بعد نیز با ۸ میلیون دلار افت فروش، سال بهتری نبود.

این شرکت زمانی که نتوانست وارد بازار روترها (که IMPها، اجدادشان به حساب می‌آمدند) شود، بزرگترین فرصت خود را از دست داد. BBN مانند AT&T که از تایید سوئیچینگ بسته امتناع کرد، نتوانست پتانسیل موجود در روترها را ببیند. هرکس که بخواهد یک شبکه محلی (که اکنون صدها هزار تا از آنها وجود داشت) را به اینترنت وصل کند به یک روتر نیاز داشت. تا سال ۱۹۹۴، کسب و کار روترها یک صنعت چند میلیارد دلاری شد. بیش از یک دهه قبل از آن، چند نفر از محققین کامپیوتر خود BBN، سعی کردند شرکت را به سمت کسب و کار روترها سوق دهند و یک معاون بازاریابی آنها را نادیده گرفت.

مشکلات BBN فراتر از فرصت‌های ناموفق بازار بود. در سال ۱۹۸۰، دولت فدرال این شرکت را متهم کرد که در طی دوره ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸، در قراردادهای خود از دولت بیش از حد پول دریافت کرده و برای پنهان کردن مبالغ اضافی، برگه‌های ثبت ساعات کاری را دستکاری کرده است. این رویه زمانی کشف شد که در جریان یک حسابرسی معمولی در اواخر دهه ۱۹۷۰، مقامات BBN با بازرس دولتی، غیر شفاف برخورد کردند. (یکی از کارکنان قدیمی گفت: ((BBN بسیار مغرور شده بود.)) ) تحقیقات فدرال بیش از دو سال به طول انجامید. حسابرسان به دفتر مرکزی شرکت در کمبریج سرازیر شدند. کارمندان ارشد BBN در حضور هیئت منصفه فراخوانده شدند. هیچ یک از بچه‌های IMP در این موضوع دخیل نبودند. در سال ۱۹۸۰، دو تن از افسران بلندپایه مالی شرکت توانستند با توافقی از یک صد اتهام خارج شوند. آنها به مجازات‌های تعلیقی و پرداخت ۲۰,۰۰۰ دلار جریمه محکوم شدند. در نهایت این شرکت با پرداخت ۷۰۰،۰۰۰ دلار جریمه موافقت کرد.

در آن زمان، BBN برای نزدیک به ۸۰ درصد از درآمد خود به قراردادهای دولتی وابسته بود. با توجه به این که تمام قراردادهای دولتی BBN در طول هر گونه دفاع قانونی طولانی مدت به حالت تعلیق در می‌آمد، اگر توافقی حاصل نمی‌شد، این اتهامات می‌توانست شرکت را ویران کند. افراد شرکت احساس می‌کردند که دولت نسبت به شیوه‌های نادرست حسابداری بیش از حد واکنش نشان داده است. آنها گفتند که BBN همیشه به دولت فدرال، چیزهایی بسیار بیشتر از ارزش پولشان در قراردادهای تحقیق و توسعه، داده است.

گروه شبکه BBN، که در تحقیقات دولتی به میزان اندکی درگیر بود، به طور همزمان سعی داشت نشان دهد که علم با بودجه دولت می‌تواند ثمره‌ای عالی داشته باشد. آرپانت اولین نمونه بود. تماما توسط آرپا تامین مالی شد، و سازندگان آن کاملا آزاد بودند. این شبکه در دورانی ساخته شد که واشنگتن راهنمایی کمی می‌کرد اما ایمان زیادی داشت.

در سال ۱۹۹۴، درگیری BBN با حسابرسان دولتی فراموش شد؛ متاسفانه، نقش این شرکت در ساختن آرپانت نیز همینطور. فقط آن دسته از افراد نزدیک که با تاریخ آشنا بودند، ارتباط این شرکت با اینترنت تازه محبوب شده را می‌دانستند. وقتی کنرادز وارد شد، تصمیم گرفت که زمان آن رسیده تصویر BBN را باری دیگر صیقل دهد. و یک جشن سالگرد برای آرپانت فرصتی عالی بود.

لیست دعوت مهمانی به اندازه لیست دعوت‌نامه شام در کاخ سفید مورد بررسی قرار گرفت. البته که برخی از اسامی کاملا مشخص بودند؛ اما تعداد زیادی از افراد در ساختن آرپانت نقش داشتند و حتی افراد بیشتری در سراسر جهان در ساخت اینترنت نقش داشتند. هارت، والدن و دیگران پیشنهاداتی ارائه کردند. ال گور Al Gore ، معاون رئیس جمهور، از مدافعان بزرگراه اطلاعاتی دعوت شد. همینطور اد مارکی Ed Markey ، نماینده دموکرات کنگره از ماساچوست که اینترنت را نیز در دستور کار سیاسی خود قرار داده بود؛ او نیز دعوت را پذیرفت. بیل گیتس نیز دعوت شد، اگرچه رئیس مایکروسافت هنوز اینترنت را به عنوان یک ابزار مفید تایید نکرده بود و دعوت را رد کرد. پل باران، که نقشش در BBN کمرنگ شده بود، تقریبا اصلا دعوت نشد. در نهایت این فهرست به پانصد نفر رسید.

کنرادز می‌خواست که این جشن به همان اندازه که جشنی برای گذشته بود، سیگنالی برای آینده باشد. او در حال برنامه ریزی برای برگرداندن نقش از دست رفته BBN در مشاغل مرتبط با اینترنت بود. BBN هم اکنون، مالک و کنترل کننده شبکه منطقه‌ای نیوالگند با نام NEARnet، بود. یکی از اولین اقدامات کنرادز پس از ورود، خرید BARRnet، شبکه منطقه‌ای خلیج سانفرانسیسکو بود. و چشمش به SURANet، شبکه منطقه‌ای جنوب شرق آمریکا هم بود.

به دنبال پیدا کردن یک تیتر بلندپروازانه، شرکت روابط عمومی که BBN استخدام کرد تا بخش روابط عمومی خود را تقویت کند، یک تیتر پیشنهاد کرد: ((تاریخ آینده)). این تیتر کاملا با برنامه‌های کنرادز برای BBN مطابقت داشت. کنرادز همچنین یک شرکت فیلم‌سازی را استخدام کرد تا یک ارائه ویدیویی مفصل شامل مصاحبه با گروه اصلی پیشگامان، لری رابرتز، باب کان، استیو کراکر، لن کلاین راک، فرانک هارت، و وینت سرف بسازد.

باب متکالف، مخترع اترنت، اکنون ناشر یک روزنامه تجاری کامپیوتری به نام Info World بود. او در یک ستون نظراتش در مورد رویداد پیشرو را با عنوان ((رقابت کهنه‌های اینترنت بر سر افتخار در بیست و پنجمین سالگرد اینترنت)) منتشر کرد. متکالف نوشت: ((من آنجا خواهم بود تا دوستان قدیمی را ببینم، برخی خصومت‌های قدیمی را تجدید کنم، و به شوخی به نبردی برای کسب اعتبار بپیوندم. که در این میان چیزهای زیادی دارم؛ ابتدا مطمئن می‌شوم میزبانان متوجه هستند که بیشتر ترافیک TCP/IP توسط اترنتی که من اختراع کردم حرکت می‌کند. . . با اوج گرفتن مهمانی، خواهم دید که چقدر از اعتبار اختراع اینترنت را می‌توانم از وینت سرف و باب کان بگیرم. . . اگر آن هم نشد، سعی می‌کنم ببینم آیا می‌توانم خودم را در عکس دست جمعی مخترعان سوئیچینگ بسته جا بدم.))

هفته‌ها و روزها قبل از این رویداد، شرکت روابط عمومی BBN داستان‌هایی برای مجلات و روزنامه‌ها ارسال کرد. Newsweek و Boston Globe یک بخش طولانی درباره پیشگامان آرپانت منتشر کردند. BBN یک کلیپ ویدیویی خبری تهیه کرد که در بیش از صد برنامه خبری محلی پخش شد. ری تاملینسون، که بررسی دقیق کیبوردش در یک لحظه مناسب علامت @ را معروف کرد، در داستانی که در شامگاه جشن از رادیو عمومی ملی پخش شد، به عنوان یک قهرمان مردمی تجلیل شد.

مهمانان افتخاری از روز جمعه ۹ سپتامبر شروع به ورود کردند و برای پذیرایی جمع شدند. پس از آن، بعد از ظهر همان روز یک کنفرانس مطبوعاتی در کوپلی پلازا برگزار شد. به عنوان یک شوخی، وس کلارک، که اکنون یک مشاور در نیویورک است، نشان نام لری رابرتز را به کت اسپرت خود سنجاق کرد. در کنفرانس مطبوعاتی، چند تن از پیشگامان آرپانت، که بیشتر از روزنامه نگاران بودند، سخنرانی کردند. باب تیلور در سخنرانی خود به شوخی گفت که افراد دعوت شده، به جای خودشان، پدربزرگ‌هایشان را به آنجا فرستاده‌اند.

در این بین غیبت لیکلایدر برجسته بود که در سال ۱۹۹۰ درگذشت، اما همسرش، لوئیز، دعوت را پذیرفت. برنی کوسل، دیباگر خاص تیم IMP، که اکنون در روستای ویرجینیا زندگی می‌کرد و گوسفند پرورش می‌داد (در امضای ایمیل کوسل نوشته شده: ((تعداد زیادی انسان، تعداد خیلی کمی گوسفند)) )، به دلیل هزینه‌ها نتوانست بیاید. چند نفر دیگر نیز از حضور امتناع کردند. ویل کروتر که از مهمانی‌ها بیزار بود، دعوت را رد کرد؛ تماس‌های تلفنی مکرر بچه‌های IMP نیز نتوانست نظر او را تغییر دهد.

در ادامه کنفرانس مطبوعاتی، همه به سمت بخش پذیرایی غذاهای مکزیکی رفتند. برخی افراد چند روز زودتر یا چند ماه زودتر یکدیگر را دیده بودند، اما برخی دیگر برای سالها یا حتی دهه‌ها یکدیگر را ندیده بودند. زوج‌های جدید، زوج‌های قدیمی و پیری‌های زودرس به آرامی مورد توجه قرار گرفتند. لری رابرتز اکنون در وودساید کالیفرنیا، در یک جامعه مرفه در شبه جزیره سانفرانسیسکو زندگی می‌کرد و مدیریت یک شرکت کوچک که در حال ساخت نسل جدیدی از سوئیچ‌ها بود را بر عهده داشت. رابرتز پنجاه و هشت ساله در حال حاضر از رژیم روزانه ((مکمل‌های مغزی)) استفاده می‌کرد (مانند دپرنیل، که برای درمان پارکینسون استفاده می‌شود و یا ملاتونین) تا قدرت تمرکزی را که در بیست و هشت سالگی داشت، به دست آورد. او به شدت، خود را در این موضوع غرق کرده بود. او صدها گزارش تحقیقاتی می‌خواند و حتی یک نوار ویدئویی ((ضد پیری)) ساخته بود.

در ۱۹۸۳، تیلور مرکز تحقیقات پالو آلتو زیراکس را ترک کرد. خروج او موجی از استعفا را از سوی محققان وفادار برانگیخت، آنها به دنبال او به Digital Equipment Corp رفتند، جایی که او یک آزمایشگاه تحقیقاتی در چند مایلی زیراکس PARC راه اندازی کرد. برای سال‌ها او در نزدیکی لری رابرتز زندگی می‌کرد و هیچ‌یک از آن دو، این را نمی‌دانستند. تا اینکه یک روز نامه‌ای که به آدرس لارنس جی رابرتز بود، به طور اشتباه به خانه تیلور تحویل داده شد و آن دو متوجه شدند که تنها چند صد یارد از هم فاصله دارند.

در روز دوم جشن BBN، صبح شنبه، برنامه عکاسی یکی پس از دیگری برگزار شد. اول نوبت عکس رسمی گروهی بود. گروه بزرگ بود، حدود بیست و پنج نفر. لن کلاین راک اولین عکس رسمی را از دست داد، بنابراین یک عکس دیگر ترتیب داده شد. برای ژست، از گروه اصلی بچه‌های IMP خواسته شد که دقیقا مانند عکس اصلی بچه‌های IMP که در سال ۱۹۶۹ گرفته شده بود، ژست بگیرند. درحالی که عکاس سعی می‌کرد همه را در قاب جا دهد، سرف فریاد زد: ((شما بچه‌ها نمی‌تونید یکم وزن کم کنید؟))

پس از آن، دانشمندان با اتوبوس به دو بلوک آن طرف‌تر، به مرکز علوم مسیحی برای عکسبرداری مجله وایرد برده شدند. نوزده مرد، خود را روی پل کوچک و باریک در مرکز Mapparium جا دادند. از آنجایی که مهندس بودند، نمی‌توانستند عکاس را که در جا دادن همه آن‌ها در عکس مشکل داشت، نصیحت نکنند: یه زاویه دیگر را امتحان کن. تنظیمات را عوض کن. لنز دیگری را امتحان کن. از دوربین دیگری استفاده کن. بعدا چند نفر از گروه، درباره حضور افراد متفرقه در عکس شاکی بودند، اما به طور کلی همه آخر هفته شادی را تجربه کردند.

ادعاهای متعدد پدری اینترنت (نه تنها هر کس ادعا داشت که از ابتدا آنجا بوده، بلکه سهمش در توسعه اینترنت را غیرقابل اندازه گیری می‌پنداشت) به طور قابل توجهی در آن بعدازظهر در طی یک مصاحبه گروهی با Associated Press مشهود شد. مصاحبه از طریق یک اسپیکر در یکی از سوئیت‌های هتل انجام شد. کان، هارت، انگلبارت و کلاین راک در حالی که خبرنگار AP سوالاتش را می‌پرسید، به سمت اسپیکر خم شده بودند. طولی نکشید که مصاحبه تبدیل به یک مباحثه شد. تیلور دیر رسید اما نه به قدری که نتواند به بحثی با باب کان وارد شود. کان به خبرنگار AP هشدار می‌داد که بین روزهای اولیه آرپانت و اینترنت تمایز قائل شود و این اختراع TCP/IP بوده که آغازگر واقعی اینترنت بوده است. تیلور مخالفت کرد و گفت ریشه‌های اینترنت بدون تردید به شبکه آرپانت بازمی‌گردد. حلقه دور تلفن معذب شده بودند. شاید برای شکستن سکوت، خبرنگار پرسید: ((زنان چطور؟ آیا در پیشگامان زنی وجود دارد؟)) سکوت بیشتری بر قرار شد.

آخر هفته برای کسانی که حضور نداشتند به اندازه کسانی که حاضر بودند، اهمیت داشت. تیم برنرز لی، مخترع شبکه جهانی وب، به تازگی از ژنو به بوستون نقل مکان کرده بود تا به آزمایشگاه علوم کامپیوتر MIT ملحق شود. نه او دعوت شد و نه مارک اندرسن Marc Andreessen ، از برنامه نویسان Mosaic که به تازگی ایلینوی را ترک کرده بود تا نسخه تجاری مرورگر وب خود را توسعه دهد. مسلما، آنها نقشی در تولد آرپانت یا اینترنت نداشته‌اند (اندرسون حتی تا سال ۱۹۷۲، پس از نصب اولین نود‌های آرپانت متولد نشده بود) و از نظر فنی نمی‌توان آنها را به‌عنوان بنیان‌گذار به حساب آورد. اما آنها پشت دو اختراعی بودند که دامنه شبکه در زندگی روزمره را افزایش داده بود.

سه سال پیش از آن، NSF محدودیت‌های استفاده تجاری از اینترنت را لغو کرد و اکنون نه تنها با اختراع گیت‌وی‌ها بلکه با وارد کردن کسب‌وکار خود به شبکه می‌توانستید ثروتمند شوید. وقتی خبرنگاران از آنها خواستند در این مورد نظر بدهند، برخی از سازندگان اصلی آرپانت گفتند که تجاری سازی جدید شبکه را تاسف بار می‌دانند. بقیه نظر دیگری داشتند.

تعداد کمی از پیشگامان ثروتمند شده بودند. اختراع اترنت متکالف را به یک میلیونر تبدیل کرد. کلاین راک در حدود سی سالی که استاد علوم کامپیوتر در دانشگاه UCLA بود، ارتشی از دانشجویان دکترا را راهنمایی کرد؛ دانشجویانی که بسیاری از آنها در زمینه شبکه‌های کامپیوتری به افراد برجسته‌ای تبدیل شدند. درکنار تدریس دانشگاهی، کلاین راک، یک کسب و کار موفق در سمینارهای آموزشی داشت. اما در آن سوی طیف، جان پستل، قهرمان گمنام شبکه قرار داشت. او جشن آخر هفته را بی سر و صدا تماشا کرد، درست همان‌طور که سال‌ها به عنوان نگهبان RFCها و داور نهایی مسائل فنی، زمانی که بقیه به نتیجه نمی‌رسیدند، کار کرده بود. پستل معتقد بود که تصمیماتی که در طی سال‌ها و در طول کارش گرفته برای نفع جامعه بوده است و راه‌اندازی یک شرکت برای سود بردن از این فعالیت‌ها به منزله نقض اعتماد عمومی است.

بیشتر اعضای بچه‌های IMP به مدیریت ارشد BBN رسیده بودند. والدن بعدا رئیس هارت شد و بارکر یکی از بخش‌های BBN را اداره می‌کرد. بارزترین استثنا در این مورد کروتر بود که یک برنامه نویس باقی ماند. برای سال‌ها، هارت قهرمان کروتر بود و در مسائل شرکت نفوذ می‌کرد تا به کروتر اجازه دهد فقط کروتر باشد و ایده‌های مبتکرانه‌اش را به روش خود بیابد. در سال‌های پس از پروژه IMP، کروتر روی برخی ایده‌های غیرمعمول پردازش زبان طبیعی و به طور گسترده روی فناوری سوئیچینگ بسته با سرعت بالا کار کرد.

سورو اورنشتاین در دهه ۱۹۷۰، BBN را به مقصد زیراکس PARC ترک کرد و در آنجا انجمن (( متخصصان کامپیوتر برای مسئولیت اجتماعی Computer Professionals for Social Responsibility )) را راه‌اندازی کرد. زمانی که او از زیراکس بازنشسته شد، به همراه همسرش به یکی از دورافتاده‌ترین نقاط منطقه خلیج سانفرانسیسکو نقل مکان کردند. اورنشتاین از شبکه فاصله گرفت و برای سال‌ها از ایمیل اجتناب کرد.

از بین همه، وینت سرف شاید پرافتخارترین فرد این آخر هفته بود. او شخصی بود که بیشتر مطبوعات برای نقل قول در مورد ریشه اینترنت به او مراجعه کردند. در اوایل سال ۱۹۹۴ او شرکت Kahn’s Corporation را برای شرکت تحقیقات ملی ترک کرد تا به عنوان معاون ارشد به MCI بازگردد و به ایجاد تجارت اینترنتی شرکت کمک کند. شهرت او در سراسر شرکت شناخته شده بود. در یک مرکز عملیات MCI در کارولینای شمالی، شخصی تابلویی آویزان کرده بود: ((وینت سرف پدر اینترنت است، اما ما مادرانی هستیم که باید آن را به کار بیندازیم!))

با نزدیک شدن به شام ​​شنبه، عجله زیادی در آخرین لحظات وجود داشت تا مطمئن شوند که برنامه عصر درست پیش برود. کنرادز قرار بود برای رویداد اصلی شرکت کند. هیچ کس نباید به هیچ قیمتی در برنامه کوتاهی کند. و این تقریبا غیرممکن بود. در آخرین لحظه، چیدمان صندلی‌ها دوباره به هم ریخت. وقتی شام بالاخره شروع شد، حدود ۲۵۰ نفر سالن بزرگ رقص را پر کردند. نماینده کنگره، مارکی، با دفاع از لایحه مخابراتی که در حال بررسی بود، یک سخنرانی طنز آمیز ایراد کرد. سرف دو جایزه اهدا کرد و کان به خاطر یک عمر موفقیتش مورد توجه قرار گرفت. لوئیز لیکلایدر، ضعیف و سالخورده، با تشویق گسترده حضار به نمایندگی از همسر درگذشته‌اش برخاست.

این جشن برای هارت که اکنون شصت و پنج ساله بود و اخیرا به عنوان رئیس بخش سیستم‌ها و فناوری BBN بازنشسته شده بود، جذابیت خاصی داشت. او بیست و هشت سال در BBN بود. استیو لوی، رئیس BBN، هارت را به روی تریبون فراخواند و هارت در سخنرانی‌اش از دلایل موفقیت پروژه آرپانت گفت: ((این پروژه نمونه‌ای از آن چیزی بود که با یک رهبری بسیار پیشرفته و قوی، منابع کافی، و اجتناب از بسیاری اشتباهات بوروکراتیک که پروژه‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد، می‌تواند به سرعت محقق شود.)) اشتباهات بروکراتیک چیزی بود که رابرتز به آن رسیدگی کرده بود. هارت با یک نتیجه‌گیری خوشایند حرفش را به پایان رساند: ((تنها بخش کوچکی از جمعیت فنی فرصت سوار شدن بر یک موشک فناوری و سپس دیدن تغییر انقلابی آن در دنیا را پیدا می‌کنند.)) هارت گفت، انقلاب شبکه در میان تعداد کمی از مهم‌ترین تغییرات تکنولوژیک قرن قرار خواهد گرفت. و آن شب، در آن سالن، به نظر می‌رسید که حق با او باشد.

صبح روز بعد، پیشگامان آرپانت یکی یکی خداحافظی کردند و از هتل خارج شدند. همه همچنان کمی سرخوش بودند. این چند روز بد نگذشته بود.